به مناسبت سالگرد 2۸ مرداد ۱۳۳۲

به مناسبت سالگرد 28 مرداد 1332

علیه رامرد بزرگ تاريخ معاصر ايران دكتر محمد مصدق

معرفي :

ارديبهشت 1258 هـ.ش : يكصد و بيستمين سالروز ولادت رادمرد بزرگي است كه نام عزيزش با ملي شدن صنعت نفت ايران پيوندي ابدي دارد . پدرش " ميرزا هدايت الله" وزير دفتر استيفاء دوران ناصري و از مردان تجدد طلب و پيرو اميركبير و مادرش ملك تاج خانم نجم السلطنه بنيان گذار بيمارستان نجميه طهران دختر " فيروز ميرزا" پسر عباس ميرزا وليعهد فرزند فتحعلي شاه بود .

1257 هـ.ش : تصدي استيفاء خراسان .

1283 هـ.ش : پيوستن به تشكيلات "جامع آدميت " كه جمعيتي بود متشكل از آزاديخواهان و روشنفكران .

1298 هـ.ش : از راه قفقاز به پاريس رفت و در مدرسه علوم سياسي (سيانس پو) در دوره تحصيلي 1909-1910 نام نويسي كرد .

دهم اسفند ماه 1299 هـ.ش : در كابينه قوام السلطنه به وزارت دارائي منصوب شد .

بيست و هشتم بهمن 1300 هـ.ش : والي آذربايجان گرديد .

خرداد 1302 هـ.ش : دركابينه مشيرالدوله به وزارت امور خارجه منصوب گرديد .

تير ماه1319 هـ.ش : به بيرجند منتقل و زنداني شد .

شانزدهم آذرماه 1322 هـ.ش : به عنوان نماينده اول در دوره چهاردهم به مجلس شوراي ملي رفت .

29 اسفند 1329 هـ.ش : قانون ملي شدن صنعت نفت جنبه قانوني يافت .

29 خرداد 1330 هـ.ش: خلع يد شركت نفت انگليسي .

23 مهر 1330 هـ.ش: حاضر شدن در شوراي امنيت و دفاع از نهضت ملي مردم ايران.

خرداد ماه 1331 هـ.ش: به لاهه رفت و در حدود 181 سند مبني بر دخالت انگليسي در امور ايران را به دادگاه ارائه داد.

سي مهر ماه 1331 هـ.ش : دولت مصدق با انگلستان قطع رابطه كرد .

25 آذر ماه 1331 هـ.ش : با تصويب مجلسي تأسيسات تلفني را در سراسر كشور ملي اعلام كرد و به دنبال آن شيلات را نيز ملي كرد .

25 مرداد ماه 1332 هـ.ش: توطئه يا كودتايي از سوي دربار صورت گرفت كه با شكست مواجه شد و شاه از ايران گريخت .

28 مرداد ماه 1332 هـ.ش: طي كودتايي كه توسط آمريكا و انگلستان ترتيب داده شده بود دولت دكتر مصدق بعد از حدود بيست و هشت ماه زمامداري ساقط گرديد و او و يارانش را براي محاكمه به دادگاه نظامي بردند . سرانجام دادگاه نظامي او را به سه سال زندان محكوم كرد و چون دوران زندان بسر آمد به احمدآباد تبعيد شد .

14 اسفند 1345 هـ.ش: « ساعت شش و سه ربع بامداد روز يكشنبه چشم از جهان فرو بست . كالبد مردي كه نامي بلند و روشي استوار و آموزنده در ميهن پرستي وآزادگي و همت رهبري داشت در خانه خويش در احمدآباد به خاك سپرده شد »

استعمار ستيزي مصدق :

دكتر مصدق در هر كجا كه پاي نفوذ سياستهاي استعماري به ميان مي آمد با اقدامات قاطعانه و سنجيده اش در مقابل آن مي ايستاد . او با توسل به "سياست موازنه منفي " در اصول روابط خارجي و " برقراري اصول مشروطيت و آزادي " در روابط داخلي ، توانست قانون ممنوعيت دولت از مذاكره و عقد قرارداد راجع به امتياز نفت به خارجيها را به تصويب مجلس شوراي ملي برساند .

خود در اين باره مي گويد : " مقتضيات سياسي دنيا و عشق و علاقه اي كه عموم طبقات و افراد مملكت به مبارزه با اين سرطان مهلك و طرد اين سياست استعماري داشتند به من و دوستانم فرصت داد تا با استمداد از همت بلند و اراده محكم هموطنان در قطع نفوذ اين سياست مخرب قيام كنيم و بساط حكمراني اين پايگاه استعماري را بر چينيم"

به حق مي توان گفت نهضت ملي كردن نفت ايران همچون جرقه اي در ميان ساير جنبش هاي رهايي بخش جهان درخشيد و باعث ايجاد حركتهاي استقلال طلبانه وآزاديخواهانه در كشورهاي آسيايي ، آفريقايي و آمريكايي گرديد و يقيناً اگر حركت استقلال طلبانه ملت ايران كه به رهبري دكتر مصدق آغاز گرديده بود امكان حيات مي يافت چهره ايران و خاورميانه و جهان تغيير بايسته مي يافت .

آزاديخواهي مصدق :

مصدق مظهر آگاهي و صداقت بود او رعايت قانون و آزادي عقيده و بيان و احترام نهادن به عقايد مخالفان را به عنوان دو اصل مهم جهت تحقق دموكراسي واستقلال در يك جامعه مي دانست و صميمانه باور داشت كه استقلال ملي جزء در نتيجه اعطاء دموكراسي و اجرايي قانون امري ناشدني است و معتقد بود تنها در سايه مبارزه مردم و دوام و استقرار دموكراسي و حكومت ملي و به ياري بيداري و آشنائي مردم به حقوق فردي و اجتماعي خويش مي توان به دوام آزادي و دموكراسي در كشور اميدوار بود . او در جايي مي نويسد : (( تاهزارمثل من در راه آزادي فدا نشود وطن عزيز ما روي آزادي و استقلال را نخواهد ديد)).

مردم سالاري مصدق :
يكي از خصوصيات منحصر به فرد دكتر مصدق اعتقاد عميق او به مردم سالاري و مشاركت مردم در اداره امور جامعه بود . او بر خلاف بسياري از رهبران اجتماعي و مدعيان روشنفكري خود را ولي و صاحب امر و سرپرست و قيم مردم نمي دانست بلكه خود را «نوكر مردم » خطاب مي كرد و حتي وقتي به علت بيماري ، سرطان شاه موافقت كرد تا براي معالجه عازم خارج شود مصدق نپذيرفت و " چون خويشانش اقدام كردند تا از خارج پزشك بياورند مصدق با خشم مخالفت كرد و گفت همه مردم ما وقتي بيمار مي شوند برايشان از اروپا و آمريكا پزشك مي آورند ؟! " .

در برابر اين همه خلوص و عشق وارادت مصدق نسبت به مردم ، مردم نيز متقابلاً او را دوست داشتند و به هر فرماني كه از سوي او صادر مي شد صميمانه جان و دل مي سپردند به طوريكه شخصي همچون " علي اكبر دهخدا " صاحب لغت نامه دهخدا در نامه اي كه از او در دست است ، روي پاكت خطاب به دكتر مصدق ودر پشت پاكت خود را به جاي "فرستنده " ، "پرستنده " معرفي كرده است اين لغت شناس بزرگ تفاوت بين " فرستنده " و " پرستنده " را خوب مي دانست . وقتي مي نوشت "پرستنده " ، " علي اكبر دهخدا " مي دانست چه مي نويسد و چرا مي نويسد .

مصدق در بيداد گاه استبداد و استعمار :

14 اسفند سالروز وفات مردي است كه در برابر حكومت استبدادي و نفوذ سياستهاي استعماري شجاعانه ايستاد و حتي در بيداد گاه حكومت استبداد نيز ادعانامه مظلوميت ايران و ايراني را بر عليه استبداد پيشه گان و استعمار گران با فريادي هميشه ماندگار به گوش همه مردم دنيا رساند به طوريكه امروزه مجموعه اظهارات مصدق در دادگاه بدوي و تجديد نظر و ساير جريانات دادگاه نظامي كه به همت سرهنگ خليل بزرگ مهر وكيل دكتر مصدق به صورت مدون در آمده است ، جزء اسناد مهم تاريخي است كه سند رسوايي استبداد و استعمار به شمار مي رود .

دكتر مصدق نه آرزو داشت دادگاه او را تبرئه كند و نه از محكوميت هراسي در دل راه مي داد او بارها گفته بود " حكم محكوميت اين دادگاه تاج افتخاري است بر سر من ".

او در آخرين دفاعيه اش بزرگترين جرم خود را تلاش براي خارج كردن استعمارگران از كشور و حاكم گرداندن مردم بر مقدرات خود عنوان مي كند :

"مي خواهم از روي حقيقتي پرده بر دارم ... اين اولين بار است كه يك نخست وزير قانوني را به حبس و بند مي كشند... چرا؟ براي من خوب روشن است . مي خواهم طبقه جوان ممكلت كه چشم چراغ و مايه اميد مملكت هستند علت اين شدت عمل را بدانند و از راهي كه براي طرد نفوذ استعمار بيگانگان پيش گرفته اند منحرف نشوند و ازمشكلات كه در پيش دارند نهراسند و از راه حق و حقيقت باز نمانند. به من گناهان زيادي نسبت داده اند ولي من خودم مي دانم كه يك گناه بيشتر ندارم و آن اين است كه تسليم خارجي ها نشده ودست آنها را از منابع طبيعي ايراني كوتاه كرده ام و در تمام مدت زمامداري يك هدف داشتم و آن اين بود كه ملت ايران بر مقدرات خود مسلط شود و هيچ عاملي جز اينكه ملت در تعيين سرنوشت ممكلت دخالت كند نداشتم ".

اجراء كودتاي آمريكاي – انگليسي بر عليه مصدق :

مصدق آنچنان بزرگ و آزاديخواه و استقلال طلب و حقيقت جو و عدالت خواه و ظلم ستيز بود كه دشمنان انسان و آزادي تاب اينهمه را نيارستند و براي شكستن مقاومت مردي كه پيشواي ملت ايران بود توطئه هاي عظيمي را چه در داخل و چه در خارج از كشور پي ريزي كردند .

در خارج از ايران مانع فروش و توزيع نفت شدند و در داخل نيز توسط دلارهايي كه با آن مشتي انگلهاي اجتماعي و بازي خوردگان سياسي و گروهي از افسران خريداري شده بودند سعي در ساقط كردن حكومت ملي - مردمي دكتر مصدق كردند .

و چون از اين رهگذر نيز به نتيجه مطلوب خود نرسيدند در روز 28 مرداد 1332 "طرح آواكس"كه توسط "كرميت روزولت" مأمور بلند پايه سازمان سيا طرح ريزي شده بود ، به اجراء گذاشته شد و مصدق توسط كودتايي آمريكايي – انگليسي از حكومت ساقط گرديد و در يك دادگاه فرمايشي محاكمه و به سه سال حبس محكوم شد و بعد از اتمام محكوميتش به احمد آباد تبعيد و در آنجا به علت بيماري سرطان در گذشت .

"رژيم از مرده دكتر مصدق به اندازه زنده اش مي ترسيد به اين جهت اجازه نداد مراسم ختم او چنانكه شايسته است برگزار شود مراسم غسل و دفن و كفن او را مهندس بازرگان و دكتر حسابي احمد آباد و در ميان خانواده اش انجام دادند . با آنكه آرزوي دكتر مصدق آن بود كه در آرامگاه شهداي 30 تير به خاك سپرده شود ، اين آرزوي او بر آورده نشد" .

 عارف قزويني شاعر آزاده ايران

بنام آنكه و ستايش كتاب است چراغ راه دينش آفتاب است
مهين دستور دربار خدائي شرف بخش نژاد آريائي
دو تا گرديده چرخ پير را پشت پي پوزش به پيش نام زرتشت
بزير سايه نامش تواني رسيد از نو بدور باستاني
چومن گر دوست داري كشور خويش ستايش بايدت پيغمبر خويش
بايمائي ره بيگانه جوئي رها كن تا كي اين بي آبروئي
بچشم عقل آن دين را فروغ است كه آن بنيان كن ديو دروغ است
چو دين كردارش و گفتار و پندار نكو شد بهتر از آن دين مپندار
بدنيا بس همين يك افتخارم كه يك ايراني والاتبارم
بخون دل زيم زين زيست شادم كه زرتشتي بود خون و نژادم



گروه كتاب امرداد: «نامه ايران باستان» بر انتشار پژوهش هاي مبتني بر كشفيات جديد، ويرايش، ترجمه متون كهن و نقد كتاب‌ تأكيد ويژه‌اي دارد و به پنج زبان زنده جهان در سطح بين‌المللي منتشر مي‌شود.

نامه ايران باستان مجموعه‌اي است كه در آن مقالات تحقيقي و نقد كتاب‌هاي داخلي و خارجي در موضوعات گوناگون فرهنگ و تمدن ايران باستان از جمله زبان‌ها، اساطير، مذاهب، هنر و تاريخ به زبان هاي فارسي، انگليسي، فرانسوي، آلماني، ايتاليايي و عربي منتشر مي‌شود.

اين نامه بر انتشار پژوهش هاي مبتني بر كشفيات جديد، ويرايش، ترجمه متون كهن و نقد كتاب تأكيد ويژه‌اي دارد و يكي از اهداف مهم آن ايجاد زمينه‌هاي لازم براي ارتباط و تبادل نظر ميان ايران‌شناسان ايراني و خارجي است.

نگاهي تازه به زندگي‌نامه فردوسي از جلال خالقي مطلق، مهرهاي خسرو پرويز از علي شهيدي، موقعيت تجاري توزگ در پس كرانه خليج‌فارس از حسين كيان‌راد، ملاحظاتي در باب يادداشت‌هاي شاهنامه از سجاد آيدنلو از جمله بخش مقالاتي است كه به زبان فارسي در نامه ايران باستان به آن اشاره شده است.

در بخش زبان‌هاي خارجي نيز ارشك چهارم نخستين شاه اشكاني فراموش نشده از غلامرضا فرهاد، شاهنامه: از ويرايش متن تا نقد ادبي از محمود اميدسالار، درباره واژه فارسي ميانه آسوار در اسناد و متون پهلوي سده هفتم از ديتر وبر، باستان‌شناسي فرانسويان در ايران و آثار باستاني ملي از نادر نصيري مقدم و سياست‌هاي يك سلسله ايراني سلسله هكاتومني در سده چهارم از استفان روزيكا آمده ست.

كتاب «پنجم دينكرد، آوانويسي، ترجمه، تعليقات، واژه‌نامه، متن پهلوي» نوشته ژاله آموزگار و احمد تفضلي، كتاب «روم و ايران: دو قدرت جهاني در كشاكش و همزيستي» نوشته انگلبرت ونيتر ترجمه كيكاووس جهانداري، «از ارسطو تا حماسه هفت‌گفتار شاهنامه‌پژوهي» نوشته سجاد آيدنلو، «آذربايجان و اران» به كوشش عنايت‌الله رضا، «سايه‌هاي شكار شده گزيده مقالات فارسي» دكتر بهمن سركاراتي، «دين مهر در جهان باستان» نوشته مرتضي ثاقب فر، «آناهيتا در اسطوره‌هاي ايراني» نوشته سوزان گويري، «پژوهش‌هاي ايراني باستان و ميانه» و «مطالعات سغدي» به كوشش دكتر بدرالزمان قريب و محمد شكري‌فومني از جمله كتاب‌هايي است كه در نامه ايران باستان نقد و بررسي شده است                                                                               

پیر نارکی

                                                              صاحب پیر را نام ناز بانو است. میگویند عروس فرمانروای پارس بوده است. پس از تسلط اعراب بر آنسر زمین و پیمودن راه کوه و صحرا بدیه خراشه نزدیک تفت، یزد میرسد. چون دشمن را در دنبال خود می بیند بطرف دره زنجیز پیش رفته و بر کوههای بلند آنجا بالا میرود. ملجاء و پناهی بنظرش نمیرسد و با استغاثه و ناله ها راه نجاتی فراپیش نمیآید. از سمت دره گیگون پس از نفرین بکوههای بی بار و بی پناه پائین میرود و بکوه مقابل معروف بکوه نارکی میرسد. با نزدیک شدن دشمنان بواسطه پاکی و دل سوزان از توانایی ایزد بیچون و چند، در دل آن کوه از دیدگان ناپدید میگردد.
بعدها در آن کوه خشک بی آب و علف و بی بار و درخت، چشمه آب زلالی جاری میشود و اطراف آن را سبز و خرم میگرداند. بیابانگردی بآنجا میرسد و در کنار چشمه آب، خوابش میبرد. رویایی دال بر ساختن زیارتگاه در آن محل می بیند و بمورد عمل میگذارد. امروز پیرنارکی زیارتگاه معروف است. هر ساله از روز سروش ایزد و فروردینماه بی کبیسه تا مدت پنجروز تشریفات بخصوص زیارت در آنجا برپاست زرتشتیان از راههای دور و دراز بزیارت میشتابند و ببندگی و عیش و نوش میپردازند.                                                       

نقش زرتشتيان در جنبش مشروطيت قسمت هشتم

در واقع، علاوه بر حمایت مجلس شورای ملی، علمای اعلام و.... در نیک رفتاری با اقلیتهای مذهبی به ویژه زرتشتیان، برخی از روسای این کیش نیز به هر طریقی در صدد جلب قلوب مردم به خود بودند. چنانچه در سال 1299ش/1339ق، کیخسرو شاهرخ نماینده زرتشتیان در مجلس در نامه‌ای با میرزا محمدعلیخان عسکری کامران که در این سال مصدر اصلاح ذات البین میان جماعت زرتشتی و جمعی از مردم یزد شده بود، چنین می‌آورد:
«خدمت ذی شرافت جناب مستطاب اجل اکرم عالی، آقای حاجی میرزامحمد علیخان دام اقباله
اگرچه تا کنون حضوراً از فیض خدت بهره ور نگردیده، ولی پیوست ذکر خیر حضرت مستطاب عالی از افراد جماعت زرتشتی شنیده، بسی خود را خوشبخت خواهم شمرد که از فیض زیارت مرقومات محترمه برخوردار شوم. مخصوص از بذل توجه و مرحمتی که اخیراً در نمودن راه حق و خیر و صلاح به جمعی ]از[ مخالفین جمعیت زرتشتی و عمل را به اصلاح مبدل فرموده‌اید، از زبان یک جماعت تشکرات صمیمی تقدیم داشته امیدوارم با توجهات خاص جناب مستطاب عالی عموم به دانستن خیر و صلاح مردم و مملکت متوجه شده، بیش از این به ذلت ایرانیت که فقط ناشی از پی نبردن به اصول است، راضی نشوند. بر خاطر محترم روشن است که گذشته از توصیه‌های خاص که از مصدر ولایت حق (ص)نسبت به جماعت زرتشتی شرف صدور یافته و بر هر مسلمانی واقعی است آسایش و حفظ حقوق آنان را منظور دارند، نیز از راه ملیت هم تصدیق خواهند فرمود از سیزده قرن به این طرف که زرتشتیان در زیر لوای حکومت اسلام واقع گردیده‌اند، تا کنون احدی از زرتشتیان برخلاف سیاست اسلام و ایرانیت ]نه[ قدمی فراتر گذارده و نه افتخار ایرانیت را از دست داده، به دامن دیگران متوسل شدند و بلکه چون فرقی در میان ندیده و خود را مانند مسلمین ایران از یک خاک و آب و خون دانسته‌اند، با آنکه هر یک از پای درآمدگان عالم به وسایلی منتسب شده برای استقلال خویش کوششها کردند و هر یک به نحوی بهره ور گردیدند، این جماعت چون خود را از مسلمین سوا ندانسته، خویش را مستقل و مستغنی فرض کرده، با دیگران شراکت ننمودند.
در این صورت آیا قلب کدام مسلمان واقعی ایران راضی خواهد شد که اروپایی و آمریکایی و حتی ارامنه داخله که از خون ایرانی نیستند، همه به علاوه آنکه آزاد و محفوظ الحق‌اند، انواع تسلط هم بروز می‌دهند و فقط زرتشتیان یزد به علت ایرانیت و هم خون بودن با همه وصایای مقدسه ولی حق، دچار زحمت و ذلت باشند؟ شاید در اوایل امر تصور می‌شده است چون اسلام بر ایران تسلط یافته و زرتشتیان اهل آن مملکت بوده‌اند از حیث تباین مذهبی یا از حیث ایرانیت دشمن باشند و از این ملاحظات مسلمان احتیاط می‌فرموده‌اند، ولی پس از سیزده قرن امتحان تصور نمی‌شود دیگر جای نگرانی و احتیاط و آزمایش باقی باشد. امروز که اوضاع عالم دگرگون و مقتضی هر ملت و مملکتی است که افراد دست یک جهتی و اتحاد به یکدیگر داده، با دوستی و قلب صمیمی دست دشمنان را کوتاه نمایند، جای آن نیست که برخی دورماندگان از سیاست اطلاعات دنیا موجب آن شوند که با مشغولیت به منازعات بی اساس خانگی به قدرت و قوت دشمنان افزوده هم دولت را رنجیده خاطر داشته و هم موقع ظفربندی به دست دشمن داده باشند. بدیهی است با توجهات جناب مستطاب عالی و سایر آقایان خیرخواه این نکات مهمه و فوق آن عرض حال تفصیلی برای امثال بنده، امیدوارم با تاییدات ربانی فتوت و عنایت و توجهات خاص آن بزرگوار و سایر راهنمایان به تکمیل بشریت و حافظین حقوق ناس به طوری که باید و شاید افکار و انظار عامه روشن و باب تکمیل محبت و داد ایرانیان با یکدیگر باز و سعادت عمومی حاصل شود. زیاده جسارت رو ندانسته، بقای وجود محترم را خواستار است»
در واقع با حمایت مجلس و نیز اقداماتی که ثروتمندان و روسای زرتشتی انجام دادند در سالهای پس از جنگ جهانی اول شرایط عمومی زندگانی زرتشتیان رو به خوبی گذارده و چنانکه از سفرنامه‌های این دوره بر می‌آید این اقلیت نسبت به گذشته از وضعیت مطلوبتری برخوردار شدند. «امروزه پارسیان ثروتمند و کامروا در هند و حدود 9000 باقیمانده آنان در یزد و کرمان و روستاهای اطراف شهرهای ایران اقامت دارند.... آنها در یزد دارای محله‌ای بزرگ هستند، با خیابانهای پاکیزه تر و عریض‌تر از سایر بخشهای مسلمان نشین شهر، باغهای خوب و خرم و زمینهای مناسبی دارند که کاملاً به آنها می‌رسند و علت آن حمایت آیین آنان از کشاورزی است. برخی از آنان دست اندرکار صناعات ابریشم و کشتکاری و بسیاری دیگر به تجارت می‌پردازند....»
منبع : مشروطيت در يزد - پژوهش و نگارش : علي اكبر تشكري بافقي -مركز يزد شناسي - 1378

نقش زرتشتيان در جنبش مشروطيت قسمت هفتم

يزد
شهر یزد و اطراف آن همچنان دچار دسته‌جات سارقینی است که به منازل پارسیان متمول میروند و آنها را صدمه میزنند و پول و اثاث البیت آنها را به سرقت میبرند. به تازگی یک جوان پارسی را به مریضخانه انجمن مسیحیان آورده بودند که یک دست او از ساعد جدا شده بود. او از هدایت نمودن یک دسته سارق به منزل شخص پارسی متمولی امتناع نموده بود. سارقین اغلب خود را به صورت مبدل می‌آرایند. ولی وقتی هم که پارسیها دشمن خود را بشناسند، از ترس دچار شدن به انتقام، جرئت تظلم نمودن را ندارند. در یکی از وقایع، همین که به حکومت تظلم نمودند، او به کلی مسئولیت را از عهده خود ساقط نموده بود» و به هر ترتیب چه سارقین طریق که بارها تحت عنوان برپایی مشروطه، شهر را غارت کردند و چه در شورشهای داخلی – از قبیل شورش استاد محمد بنا و .... همواره متمولین زرتشتی اولین محل کسب پول به حساب می‌آمدند، چنانچه ناظم الاسلام در «تاریخ بیداری ایرانیان» به ذکر ضیافتی با حضور رئیس اداره جهانیان (1327 هـ .ق) پراخته می‌نویسد: «مجدالاسلام نقل کرد: شب گذشته را با رئیس اداره جهانیان میهمانی بودیم، تلگراف فوری برایش آوردند، در تلگراف به رمز رساندن بودند: سیصد نفر بختیاری و دویست نفر پیاده وارد باغ خان که متصل به دروازه است، شده‌اند.
رئیس اداره جهانیان متغیر شد و بر سرش زد مجدالاسلام گفته بود: چه ربطی به تو دارد، یزد را تصرف کرده که محزون شدی، جواب داد: «که لدی الورود از ماها پول میخواهند».
علاوه بر این در راهها نیز دزدان ، زرتشتیان کاروان را بیش از همه مورد آزار و اذیت قرار میدادند، چنانچه در روزنامه وقایع جانگداز یزد الی شیراز میخوانیم: نائینی میگوید: من برای خودم از این قافله چیزی نمیخواهیم، چون که آقا و مولای من همراه شماست، ولی چیزی به تفنگچیان من بدهند و بروند، به هزار گفتگو قرار شد که هشتاد تومان به او بدهیم.... حالا دیگر حرف او این است که این گبرها (پارسیان) چرا ملبس به لباس اسلام شده‌اند، من اینها را اینجا میکشم که دیگر لباس اسلام نپوشند.... باز التماس و التجا کرده، دست برنمیداشت تا اینکه گفتیم تقصیر این بیچارگان چیست، تقصیر از مرکز است که ملاحظه امتیاز بین لباس ایشان و لباس مسلمانان ننموده‌اند.... به هزار زحمت از این سخنان منصرفش کردیم، پس گفت: هشتاد تومان را ایشان بدهند، هر قسم بود قرار دادیم که چهل تومان مسلمانان و جهل تومان زرتشتیان بدهند»
نهایتا با شدت گیری آزار و اذیتهای عمومی در سال 1328ق/1909م از سویی جمعی به استفتاء از آخوند خراسانی پرداخته و از طرف دیگر روزنامه ها با چاپ مقالاتی به تشویق مردم در مهربانی با زرتشتیان میپردازند. در ذیل به این دو موضوع میپردازیم:
هوا... تعالی شانه العزیز
«حجه الاسلام ما ، چه میفرمایید در مسئله اذیت و تحقیر کردن به طایفه زرتشتیه که در حمایت و مطیع اسلامند و استدعا از حضور مقدس آنکه، جواب مسئله را با خط شریف در حاشیه مرقوم و با مهر مبارک ممهور فرمایید تا عندالحاجه سند باشد والسلام علیکم و رحمت ا... و برکاته : حاجی شیخ حسین تبریزی
دهم شهر صفر المظفر سنه 1328 هـ
به دنبال این استفتا، آخوند خراسانی چنین فتوایی صادر میکند:
ایذا و تحقیر طایفه زرتشتیه و سایر اهل ذمه که در حمایت اسلامند، حرام و بر تمام مسلمین واجب است که وصایای حضرت خاتم النبیین صلی ا... علیه و اله الطاهرین را در حسن سلوک و تالیف قلوب و حفظ نفوس و اعراض و اموال ایشان را کما ینبغی رعایت نمایند و سرمویی تخلف نورزند، انشاءا... تعالی من الاحقر الحاج محمدکاظم خراسانی»
با چنین فتوایی گرچه قضیه از لحاظ شرعی کاملاً مشخص شده بود، لیکن در کشاکش مجادلات استبدادی و مشروطه طلبی و آشوبهای داخلی از سویی و نیز فضای مذهبی خاص یزد چندان کاربرد عملی پیدا نکرد.
از دیگر راههایی که افراد خواهان مساوات، برای جلب حمایت و دوستی عامه استفاده میکردند روزنامه‌ها بودند. در روزنامه معرفت یزد مورخ 16 رمضان 1327 هـ .ق مقاله‌ای بدین شرح با عنوان «دلتنگی» به چاپ رسیده است:
«قلم را به دست گرفته، متحیریم که با این اوضاع حالیه چه بنویسیم که خلاق عالم راضی و بندگان او هم نیز راضی باشند. تلگرافی از مقام منیع آقایان و وطنخواهان مقیم مرکز برای تعیین وکیل و نماینده رسیده بود، خواستیم ابنای وطن خود را ترغیب و تحریص نمایيم به انتخاب وکیل برای مجلس مقدس، به ملاحظه آنکه (آن هه گفتیم و حل نگشت مسایل) . و علاوه عموم هموطنان باید در این خیال همراه باشند و خود را حاضر کنند که این مقالات اگر چه نالایق باشد، ملاحظه فرمایند و هرکس با الطاف خود اصلاح معایب آن را بفرماید. از این مطالب به ملاحظاتی چند در این هفته صرف نظر نمودیم و مختصری از تعدیات وارده به طایفه زرتشتی را می‌نگاریم.
مقدمتاً عرض می‌کنیم که طایفه زرتشتیان یادگار عصر کیانند، ابناي این وطن و پرورده این آب و خاکند، ایرانی الاصل این طایف هستند. شرح احوالات آنها را تواریخ به خوبی نشان می‌دهند، بر هر فردی از افراد ملت معلوم است که بدون اغراق، آبادی و آبادانی این ولایت از تجارت و فلاحت و... از این طایفه است. تجار آنها هرگز در مقام ورشکست شدن نبوده و مال دیگری را ضایع و نابود کرده باشند، یاد نداریم. کسبه آنها به راستی و درستی به کسب مشغول، رعایای این طایفه مال الاجاره خود را در وقت و موعد خود می‌پردازند. موقوفات خود را به قانون مذهب خود در موقع خودش به مصرف می‌رساندند.... مقصود، معرفی آنها نیست، تمام به خوبی می‌دانند با این وضع چندی است مورد تجاوزات و تعدیات واقع شده، خاصه کسانی که از این طایفه در قراء و مزارع و توابع بلد سکنی دارند، خداوند بر آنها ترحم فرماید.
از هر جهت به واسطه ظلم و تعدی و اسارت و اذیتهایی که وارد آمده بود که شرح آن در این ورقه گنجایش ندارد، بلکه قلم هم امروزه از نگارش آن آزاد نیست و در موقع خود درج خواهد شد . یوم پنجشنبه 14 شهر حال این طایفه از ساکنین و توابع آن اناثاً و ذکوراً محض خدمت به نوع و حفظ حقوق خود و رفع تعدیات از طایفه خود و حصول امنیت مالی و جانی بالخصوص به جهت اشخصاصی که در خارج از بلد مسکن دارند، اجماع نموده در سفارتخانه دولت انگلیس متحصن شده، تمام تجار و کسبه آنها دست از تجارت و کسب خود کشیده، رعایای آنها چشم از خانه و محصول پوشیده، در دفع ظلم از خود و حصول امنیت هم آواز هستند، اداره‌ها معظم آنها از قبیل اداره جمشیدیان، اداره جهانیان، اداره گودرزیان.... در عهده تعطیل، اجزاء و اعضاء آنها دست از کار بازداشته و به کلمه واحده به دولت و ملت و مجلس مقدس تلگرافاً متظلم، تا اینکه به افتضای حمیت اسلامي و غیرت وطنی اولیای دولت و امنای ملت، رفع تعدی و ظلم از آنها بفرمایند که این باقی مانده از این طایفه مثل غالبی از آنها از وطن عزیز مهاجرت ننمایند... امروزه باید سعی نماییم با این طایفه نیکی نموده، بلکه مهاجرین خارجه با ثروت و مکنت خود به وطن عزیز معاودت نمایند و ثروت خود را صرف ابادی این مملکت و وطن اصلی خود نمایند. در میان مهاجرین این طایفه از اکابر صاحبان هندوستان و غیره صاحب کرور و میلیونها مکنت و علوم جدید هستند که برای امروزه این مملکت و وطن عزیز لازم است. با کمال شوق و شعف و میل خواطر و حب وطن پرستی وارد این مملکت شوند، نه آنکه به واسطه حرکات جاهلانه برخی، این باقی مانده هم هجرت نمایند. چون در پناه اسلام و اهل اسلامند، نگاهداری ایشان لازم است».
منبع : مشروطيت در يزد - پژوهش و نگارش : علي اكبر تشكري بافقي -مركز يزد شناسي - 1378

نقش زرتشتيان در جنبش مشروطيت قسمت ششم

با وقوع جنبش مشروطیت در ایران و ورود آثار این تحول به یزد، انتظار چنان میرفت که وضعیت اقلیتهای مذهبی (به ویژه زرتشتیان) تا حدی رو به سامان گذارد، چرا که تجار معروف زرتشتی با کمکهای مالی خود به مجاهدین به حمایت از حرکت مردی پرداختند، در آن هنگام چند نفر از تجار
زرتشتی در اقتصاد ایران مقام و موقعیت ممتازی داشتند که در صدر آنها تجارتخانه جمشیدیان متعلق به ارباب جمشید جمشیدیان قرار داشت، تجارتخانه جمشیدیان در کمک مالی به مجاهدان مشروطیت دریغ نمی‌کرد و تنها در یک بار، مبلغ بیست هزار تومان شخصاً و بیست هزار تومان از سایر تجار زرتشتی جمع آوری کرده و در اختیارمجاهدين گذارد.
از دیگر تجار معروف زرتشتی یزد که در کمک مالی به مشروطه خواهان نقش اساسی داشت، خسرو شاه جهان بود. این دو تجارتخانه (از نظر پایگاه اقتصادی این دو موسسه به بخش اقتصادی رجوع شود)، به ویژه در بین عشایر و ایالات فارس دارای محبوبیت و نفوذ فراوانی بودند. «و در اثر قراری که بین شادروان پرویز شاه جهان در یزد با آزادیخواهان گذارده شده بود، تجارتخانه های جمشیدیان و جهانیان اسلحه و فشنگ و مهاتی را که از خارج وارد ایران می‌شد، در بندر بوشهر تحویل می‌گرفتند و جزء سایر مال التجاره های خود به تهران و سایر شهرها حمل و در اختیار مجاهدین می‌گذاردند». درباره نقش خسرو شاه جهان در کمک به مجاهدین در شماره 31 روزنامه صوراسرافیل چنین آمده است: «در چندی قبل، از ذخیره دولتی چهار صد قبضه تفنگ "ورندل" بلند قد خارج نموده و به ... تاجر پارسی فروخته اند .... همچنین از اسلحه خانه، دوست قبضه تفنگ پنج تیر "مکند" و غیره با یک صد و پنجاه هزار عدد فشنگ فخیم الملک و عرابه به مشهدي .... فروخته‌اند».
بنابراین به دنبال این همیاری ثروتمندان زرتشتی با مشروطه طلبان، گروه مستبد که ایشان را سد راهی بر منافع خود می‌دیدند، تصمیم به قتل ارباب پرویز در یزد گرفته و او را به وضع فجیعی می کشند. در واقع شاید موجه ترین دلیل شرکت زرتشتیان در مبارزه علیه مستبدین، جلب حمایت و دوستی توده مردم باشد، چرا که بیشترین مشکلات ایشان (گذشته از زیاده ستانی عمال حکومتی در باب اخذ جزیه)، ناملایمی های اجتماعی بود و هم اکنون با چنین رخدادی فرصتی مناسبی به دست آمده بود. گذشته از قتل پرویز شاهجهان، در تهران نیز سران مستبد جمعی از اراذل را به قتل ارباب فریدون تشویق کردند . هارتویک در تلگرافی این موضوع را چنین می‌آورد:
زرگنده، 4 ژوئیه 1908
17 ژوئیه، 26 تیر، 18 جمادی الثانی
تلگراف هارتویک
«سید محمدخان صنیع حضرت در آغاز، سردسته اراذل محله چاله میدان تهران بود و چون تنور مشروطه گرم شد او و یارانش به جرگه دشمنان مشروطه پیوستند و به پشتی از محمدعلی شاه برخاستند. صنیع حضرت و همیارانش در بیشتر آشوبهایی که به دشمنی با مشروطه می‌شد شرکت داشتند و خود او در کشتن چند تن از مشروطه خواهان زرتشتی مانند ارباب پرویز در یزد و ارباب فریدون در تهران نیز دست داشت. وی به پاس خدماتی که به محمدعلی شاه کرده بود درجه سرتیپی گرفت و رئیس قورخانه شد، صنیع حضرت پس از نهضت مشروطه دستگیر و در دادگاه انقلابی محاکمه و به مرگ محکوم و به روز 16 مرداد 1287 به دار آویخته شد».
از نخستین مواردی که با نگارش و تدوین قانونی اساسی، توسط برخی از علما محل اعتراض قرار گرفت، اصل هشتم قانونی اساسی بود (مطابق با آن اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی خواهند بود) که علما میگفتند: «مسلم و کافر در دیه و حدود متساوی نتواند بود، اگر مسلمانی یک یهودی یا یک کافر دیگری را کشت او را به کیفر نتوان کشتن و بایستی دیه گرفت» چنین ایرادی بر حقوق متساوی همه مردم در برابر قانون دولتی را نيز مي توان در مباحثات بزرگان پیرامون انتخاب وکیل یزد در دوره اول مشاهده کرد:
«آقا میرزا سیدعلی لب خندقی و حاجی میرزا آقا: ماها آخوند ملاعبدالکریم را به جهت وکالت انتخاب نکرده و نفرستاده‌ایم، بلکه برای کشف دو مطلب بوده یکی برای مفتشی حالات مجلسیان که به ما راپورت بدهد.... دیگری برای قتل پرویز زرتشتی.....
آقا سید یحیی: من صریحاً می‌گویم: همان روز که ملاعبدالکریم به جهت وداع به محضر من آمده بود، آخرین کلمه حرف من با او این بود که به سلامتی به طهران بروید و نگذارید زرتشتیها غالب شوند. زیرا که میشنوم یکی از فصول قوانین مجلس مسئله مساوات است!! بایستی در یزد زرتشتی خفیف و خوار باشد! بروید به طهران و با اهل مجلس حالی کنید که یزد سوای سایر ایران است، مثلاً می شنوم در شهرهای داخله، زرتشتیها سوار بر اسب و قاطر و الاغ میشوند، البسه فاخر و الوان می‌پوشند، کلاه به سر می‌گذارند این کارها خلاف شرع است، زرتشتی باید قبای کرباس (مله) بپوشد، عمامه کرباس مله به سر بگذارد. اگر متمول باشد والا....» در هر حال زرتشتیان گرچه با تلاش کیخسرو شاهرخ و تنی چند دیگر از روسای زرتشتی توانستند اصل هشتم را به تصویب رسانند، لیکن در دیدگاه عمومی وجاهت مورد انتظار را کسب نکرده و همراه در آشوبهای داخلی پس از استقرار مشروطه مورد تجاوز و غارت قرار میگیرند.
ملفوفه در نمره 57
صورت وقایع ماهیانه
تهران- 31 دسامبر 1908
10 دی 1287، 7 ذی الحجه 1326
امضاء: چرچیل-وکیل شرقی
منبع : مشروطيت در يزد - پژوهش و نگارش : علي اكبر تشكري بافقي -مركز يزد شناسي - 1378

نقش زرتشتيان در جنبش مشروطيت قسمت پنجم

نمایندگی زرتشتیان در مجلس اول
همان طور که در گفتار پیش نیز گفتیم؛ از جالب ترین مسایلی که در جریان مشروطیت برای زرتشتیان روی داد، به دست آوردن یک کرسی نمایندگی در مجلس اول بود که برای صاحبان دیگر ادیان میسر نشد. ارباب کیخسرو شاهرخ در خاطراتش در این باره آورده:
«همین که مشروطیت ایران سر گرفت و فرمان انتخابات بیرون آمد ، چون قدرت در دست آقایان علما [ بود و ] سید عبدالله بهبهانی و میرزا محمد طباطبایی به اصطلاح آن وقت «سیدین سندین» را عقیده داشتند که فقط مسلمانان باید نماینده در مجلس داشته باشند و ایشان خود از سوی غیرمسلمانان وکالت خواهند کرد ، چنان که ارامنه و یهود را به همین راضی کرده بودند، ولی ما راضی نشده، اقدامات شده و بالاخره موفقیت حاصل کردیم که زرتشتیان نماینده داشته باشند. برای این که فرصت از دست نرود، یک عده سی چهل نفری ، جمع شده و کاغذی به عنوان اعتبار نامه نوشته و امضا کرده و به دست ارباب جمشید دادیم که ایشان نماینده زرتشتیان هستند و به زرتشتیان یزد و کرمان و شیراز هم تلگراف کردیم تایید کنند و کردند ، به این ترتیب ارباب جمشید در دوره اول به سمت نمایندگی معرفی و وارد مجلس شد»( یادداشتهای کیخسروشاهرخ/ به کوشش جهانگیراشیدری؛ چاپ پرچم ؛ 2535شاهنشاهی؛ ص 126).
گویا ارباب کیخسرو یک بار به معیت ارباب جمشید و گروهی دیگر به حضور مظفرالدین شاه رفته و قول مساعد از او گرفتند تا شاه درباره نماینده داشتن زرتشتیان کاری صورت دهد. تحشیه نویس خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ درباره کمک مالی ارباب جمشید به متحصنین سفارت انگلیس و یک پیش کشی هنگفت که قرار بوده قیمت آن را بین تمام زرتشتیان سرشکن کنند و آن مبلغ را به ارباب باز گردانند ، نوشته و اضافه نموده که زرتشتیان این پول را به ارباب پس ندادند.(همان جا ؛ ص 85 – 86 )
این پیش کشی هنگفت ، توسط ارباب جمشید به یکی از با نفوذترین سران مجلس داده شد تا از قدرت خود در مجلس استفاده کرده و زرتشتیان بتوانند به مجلس نماینده ای بفرستند( بامداد ، مهدی / شرح حال رجال ایران ؛ انتشارات زوار ؛ 1371 ؛ چاپ چهارم ؛ جلد اول ؛ ص 280 ).
در مجلس اول ارباب جمشید را فعال نمی بینیم. او بی گمان به دلیل احتیاط جبری زرتشتیان و همچنین کم سوادی ، در باره امورات سیاسی اظهار نظری نمی کرد. کیخسرو شاهرخ از او گله می کند که: « [ ارباب جمشید ] به بعضی از مطالب که در مجلس می گذشت ، توجهی نداشت. چنان که در موقع نوشتن قانون اساسی مشروطیت ، قسمت دوم ، وقتی که تکلیف حقوق تبعه ایران را معین می کردند، این طور نوشتند : ( مسلمانان در مقابل قوانین و حقوق مساوی هستند ) و غیر مسلمانان را مستثنا کرده بودند. همین که در روزنامه منتشر شد، من با این که در تجارتخانه ارباب جمشید بودم، با ایشان طرف شده اعتراض کردم، فرمود که ابدا او ملتفت نشده و این چیزها را نمی داند. خواهش کردم چند روزی در این موقع به مجلس نرود که نگویند با حضور نماینده زرتشتیان بود و خودم مشغول اقدامات شده، چند نفر از زرتشتیان را همراه کرده، نزد احتشام السلطنه رییس آن وقت مجلس و بعضی از سران نمایندگان مجلس رفته ولایحه نوشته و چاپ کردم. خودم در مجلس رفته منتشر کردم و بر روی سکوهای مجلس و غیره ایستادم ، نطق ها کردم تا این که آن اصل عوض و نوشته شد:( تبعه ایران در مقابل قانون متساوی الحقوق اند ) ، در آن موقع به همه جا تلگرافاتی کردم ، با رووسای ارامنه و یهود ملاقات و وادار کردم از طرف آنها نیز اقدام شود »( یادداشت های کیخسرو شاهرخ ؛ ص 129)
مجلس در بررسی و اصلاح این اصل تحت فشار دو نیرو قرار داشت: اول ــ نیرویی که تساوی حقوق را ناممکن می دانست، و دوم ــ نیروی زرتشتی ها، به رهبری ارباب کیخسرو که تعداد زیادی از آزادی خواه ها را نیز به همراه خود کرده بود، و سعی داشتند در تمام امور با مسلمین برابر باشند.
درلایحه ای که در این باره ازسوی جامعه زرتشتیان به مجلس داده و در جلسه علنی مجلس تمام آن خوانده شد، به روشنی زرتشتیان خواستار برابری در برابر قانون بودند. قسمتی از آن لایحه چنین است: «عمده و اصل مقصود ما این است که اگر انسانیم، در حفظ حقوق در شماره ناس محسوب شویم. تعیین مقامات انسانیت امکان ندارد مگر به حفظ شرف انسانیت و پاس شرف انسانیت نشود مگر به مساوات در حقوق انسانیت». درباره این لایحه که نسبتا مفصل است گفتگو بسیار شد. امام جمعه سخنان قابل تاملی گفت: «اینها 1300 سال است با ما بوده اند و حقوقی داشته اند و با آنها رفتار شده، حالا ما حتی الامکان در صدد هستیم که حقوق آنها را زیاد و محکم نماییم. نمی دانیم محرکین آنان کیانند که این قسم اصرار می کنند».( رضوانی ، هما / لوایح آقا شیخ فضل الله نوری ؛ نشر تاریخ ایران ؛ 1362 ؛ ص 19)
شجاعت بی نظیر ارباب کیخسرو باعث شده بود که امام جمعه گمان کند که زرتشتیان بدون پشتیبان، توانایی بیان چنین حرف هایی را ندارند، اما چنان که او در آغاز جوانی عهد کرده بود که حتی با از دست دادن جانش برای زرتشتیان آزادی های اجتماعی به دست بیاورد، بی پروا برای احراز موقعیت های اجتماعی زرتشتیان اقدام و تلاش می نمود.( سرگذشت ارباب کیخسرو را به طور مفصل آورده ام، هم چنین می توانید به یادداشت های او مراجعه کنید.)
گرچه بالاخره در صورت قانون تغییری حاصل شد، اما در مجموع در نفس امر قضیه، تغییری صورت نپذیرفت. مواد دیگری از قانون اساسی به این عدم تساوی صراحت داشت. در اصل 58 متمم قانون اساسی آمده بود که وزرا فقط باید مسلمان باشند. در زمان پهلوی دوم ، در سال 1328 خ. که مجلس مووسسان تشکیل شد، باز زرتشتیان تلاش فراوان کردند که این اصل نیز تغییر کند، اما توفیقی پیدا نکردند.
به هر صورت به دست آوردن یک کرسی نمایندگی برای زرتشتیان در دوره سیاه قاجار یک موفقیت بسیار بزرگ محسوب می شد و باید گفت با این پیروزی، زرتشتیان به وسیله تلاش های بی وقفه ارباب کیخسرو شاهرخ روز به روز جای پای خود را در به دست آوردن حقوق قانونی خود و حتی حقوق دیگر دین ها، محکمتر ساختند.
باید اندیشید که به راستي انگيزه زرتشتيان از شركت كردن و حتی کشته دادن در جنبش مشروطه خواهي چه بوده است؟
پايه‌هاي دين زرتشتي بر آزادي و اختيار استوار است. دستورهاي ديني در مبارزه با بدي، نخستين انگيزه بوده، چرا كه برابر با اين دستور‌ها بايد با بدي جنگيد تا نيكي پيروز گردد.
عشق به ايران و سربلندي و عظمت آن از ديگر انگيزه‌هاي زرتشتيان در مبارزه با استبداد و تحجر بوده است.
عامل ديگر را مي‌توان تلاش برای از میان برداشتن شرايط سخت و طاقت فرساي از گرده زندگي زرتشتيان در آن دوران دانست. به راستی، همان گونه که نشان دادیم، زرتشتیان به دنبال برابری با دیگر هم میهنان شان بودند، و کم و بیش در این راه پیروز هم شدند... و البته دلايل ديگر.
زرتشتيان اميدوار بودند كه با از بين رفتن استبداد و استقرار مشروطيت بتوانند به حقوق فطري و انساني خود دست يابند و به همين دليل با مجاهدان هم صدا شده و با استبداد تا پاي جان جنگيدند
منبع : تاريخ معاصر زرتشتيان (بوذرجمهر پرخيده ) دانشپايه سوم انجمن موبدان تهران جزوه اول

نقش زرتشتيان در جنبش مشروطيت قسمت چهارم

يكي ديگر از جان باختگان زرتشتي در دوره مشروطه، فريدون خسرو اهرستاني (معروف به گل خورشيد)، از بنيان گزاران انجمن زرتشتيان تهران و رييس شعبه تجارتخانه «جهانيان» در تهران بود. او كه جواني غيور و پرشور بود در جريان توزيع اسلحه با عده زيادي از آزادي‌خواهان ارتباط پيدا كرده و در جلسات شبانه آن ها شركت مي‌جست. بعدها جلسات انجمن آذربايجاني‌ها اغلب در منزل ارباب فريدون خسرو تشكيل مي‌شد. او همچنين واسطه توزيع اسلحه‌هايي بود كه از روسيه توسط مجاهدين آذربايجاني وارد کشور مي‌شد و به هر كس كه توسط آن انجمن معرفي مي‌شد، يك قبض تفنگ و يك صد عدد فشنگ تحويل مي‌داد.
روزي در جريان فعاليت‌هاي بانكي تجارتخانه، از دوستي به نام «ورقا» كه خود از آزادي‌خواهان بوده و در بانك روس كار مي‌كرد، مي‌شنود كه محمد علي ميرزا براي تامين هزينه عیاشی های خود و ولخرجی های دربار، زيرپوش مرواريد بافت مادرش ــ كه از جواهرات سلطنتي و سرمایه ملی بود ــ را در بانك روس گرو گذاشته و پول دريافت داشته است. فريدون اين خبر را به كميته مجاهدين مي‌رساند تا بلكه چاره‌جويي نمايند، تا مبادا تمام جواهرات سلطنتي به اين نحو به گرو برود.
مجاهدين اين خبر را در شهر پراكنده مي‌كنند. مستبدين در مي‌يابند كه اين خبر را فريدون خسرو به مجاهدين داده و كمر به قتل او مي‌بندند. شبانگاه هيجده نفر به خانه او وارد شده و او را از رختخواب بيرون كشيده، به طرز فجيعي جلو چشم زنش كه تازه چهارماه از ازدواج‌اش مي‌گذشته، مي‌كشند. ( 17 دیماه 1286 خ.) همسرش به نام بانو سروروكيل، دختر مهربان وكيل الرعايا از ناموران زرتشتي بوده است. همسر فريدون براي دفاع از شوهر، خود را به جلو مي‌اندازد و با دست شمشير يك از مهاجمين را مي‌گيرد و در اثر رفتن خون زياد و وحشت از حال مي‌رود.
اين قتل كه گویا به دستور محمد علي ميرزا و به دست شخصي به نام «صنيع حضرت» و عده‌اي اوباش همراه او صورت مي‌گيرد، سيلي از هيجان در مردم و آزادي خواهان به وجود مي‌آورد. به طوری که مورخین نگاشته اند؛ صنیع حضرت ، اجلال حضور ، یاور اسماعیل ، مقتدر نظام ، سید کمال و صادق کچل در این کار دست داشته اند. اما آن گونه که از روزنامه محاکمات برمی آید ، از میان افراد نام برده فقط صادق کچل مباشر قتل بوده است. کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه» خود نوشته: «در این روزها چون از غلام سیاه مجلل ، بازپرسی ها رفت دانسته شد کشندگان او از همان اوباشان میدان توپخانه می باشند که او را به نام کینه توزی با مجلس و قانون اساسی ( که برابری به زرتشتیان داده بود ) کشته اند. چون نام های آنان دانسته شد ، شهربانی به دستگیر کردن آنان نیز کوشید». صنيع حضرت نیز بعدها به خاطر جناياتش در سال 1289 خ. به دست آزادي‌خواهان اعدام مي‌شود.
مردم تهران پس از قتل ارباب فريدون، سخت آزرده مي‌‌شوند، و در خيابان‌ها شعار مي‌دهند:
قتل فريدون گبر خون سياووش شد
خيمه مشروطيت جمله سياه‌پوش شد
سید حسن تقی زاده از نمایندگان ترقی خواه مجلس در سخنانی در مجلس گفت: «در اظهار تاسف از این مساله ، بنده هم شریک هستم ولی در مساله آخری که وکلا می گویند: امید است که مرتکبین این قتل به دست آمده و مجازات داده شوند ، بنده شریک نیستم و امید هم ندارم [...] حال ما مثل همان مجلس اولیای مقتول است که تمام مردم از این مساله اظهار تاسف کرده ، دسته دسته در منزل این شخص می روند و اظهار افسوس می کنند و این مجلس هم در واقع همان حال را پیدا کرده. در این خصوص نطق ها می شود ، اما کم کم از میان می رود و فردا واقعه ای دیگر اتفاق می افتد که این از یاد می رود».
یحیی دولت آبادی درباره علت کشته شدن فریدون می نویسد:
«فریدون جوانی رشید و مشروطه خواه بود و در واقعه میدان توپخانه ، پول و اسلحه به مجاهدین داد و در جشن بهارستان خدمات شایانی نموده خود را کاملا مبغوض شاه و درباریان مستبد ساخت. بعد از صلح ظاهری شاه با مجلسیان ، یک شب چند نفر از غلامان مخصوص شاه با بعضی از سرکردگان اشرار که در میدان توپخانه بودند از دیوار خانه او بالا رفته او را در حالی که با همسر خود خوابیده می کشند [...] این خبر شهرت کرده ، مردم مشروطه خواه به طور قطع می گویند این حادثه به امر شاه شده و خواسته است بعد از مغلوب شدن ، خود نمایی کرده ، صدمه ای به مشروطه خواهان زده باشد و این که قرعه به نام گبر بیچاره زدند برای این بوده که اگر ملت دنبال کرده و قاتل را پیدا نمود و خواست قصاص کند ، حوزه مرکزی استبداد به صدا در آیند که کشته شدن مسلمان درازای گبر جایز نیست و تساوی حقوق غیر مشروع است و اگر گرفتار شد، کشته نخواهد شد ، و اگر دنبال نکردند و پیدا نشد که هیچ ». (دولت آبادی ، یحیی / حیات یحیی ؛ انتشارات عطار و فردوسی ؛ 1362 ؛ جلد دوم ؛ ص 187).
سه روز بعد از این حادثه، لایحه «انجمن زرتشتیان طهران» در تظلم و دادخواهی این واقعه در مجلس شورا خوانده شد که از مطالب آن لایحه ، خیلی واضح بوی مساوات طلبی به مشام می رسید.
به هر حال در اثر پیگیری آزادی خواهان وتلاشی که رییس «نظمیه طهران»، به نام معتضد دیوان، انجام می دهد، مرتکبین دستگیر و محاکمه شدند و در تاریخ 3 خرداد 1287 خ. نه نفری را که در قتل شادروان فریدون خسرو دخالت داشتند ، شلاق خورده و برخی را زندانی و گروهی را نیز تبعید نمودند.
این واقعه کم نظیر در تاریخ ایران باعث نزدیک شدن جامعه زرتشتی به آزادی خواهان و باعث نزدیک شدن جامعه ایرانی به یک حکومت قانون مدار شد. به گفته کسروی: «این کیفر کشندگان فریدون، به هواداران ... بسیار برخورد و اینکه به کیفر کشته شدن یک زرتشتی به نه تن... تازیانه زنند به آنان گران افتاد».
پس از اين قتل، خسرو شاهجهان رييس تجارتخانه «جهانيان» براي دادخواهي از يزد به تهران مي‌آيد و طي عريضه‌اي به محمد علي ميرزا تظلم خواهي مي‌كند، ولي محمد علي ميرزا او را نيز به قتل تهديد مي‌كند، به طوري كه شبانه‌ ازتهران مي‌گريزد. و پس از چندي از طريق بوشهر به بمبئي و سپس به لندن مي رود و با يكي از پارسيان و مبارزين هند به نام «دده‌بايي نوروزجي» ـ كه با استعمار انگليس مي‌جنگيده ــ ملاقات كرده و ظلم‌ها را شرح مي‌دهد. در اين زمان است که به دستور محمد علي ميرزا شعب تجارتخانه «جهانيان» در تهران و ساير شهرهاي غارت مي شود. دده‌بايي نوروزجي از دولت ايران براي شاهجهان تامين جاني و براي تجارتخانه او امنيت كاري مي‌خواهد.
در اين دوران، با تغیير و تحولاتي كه صورت مي گيرد، احمد شاه به جاي محمد علي شاه مي‌نشيند و براي نگهبانی از شاهجهان و بنگاه اقتصادي «جهانیان» و شعبه های آن، همه گونه تامين به او مي‌دهد و خسرو شاهجهان به ايران باز‌مي‌گردد.
دادخواهي‌ها توسط انجمن آذربايجان‌ها و نيز همسر فريدون خسرو پی گرفته می شود. انجمن آذربايجان از علماي وقت مي خواهد تا حكم قاتلان خسرو اهرستاني را صادر كنند... و پس از چندي صنيع حضرت و دارودسته‌اش به سزاي اعمال خود مي رسند                                                ارباب پرويز شاهجهان
منبع : تاريخ معاصر زرتشتيان (بوذرجمهر پرخيده ) دانشپايه سوم انجمن موبدان تهران جزوه اول

نقش زرتشتيان در جنبش مشروطيت قسمت سوم

مبارزات زرتشتيان
گفتيم كه دو تجارتخانه «جهانيان» و «جمشيديان» به مبارزان مشروطه‌خواه ياري و مساعدت مالي مي‌رساندند. اين دو بانك در سرتاسر ايران به ويژه در جنوب داراي تشكيلات وسيع و منظمي مالي و اقتصادي بودند. هم چنين به گونه ای ویژه بين عشاير و ايلات فارس محبوبيت و نفوذ فراوان داشتند و در اثر قراري كه بين پرويز شاهجهان (از موسسين بانك جهانيان) و آزادي خواهان گذاشته شده بود، تجارتخانه‌هاي «جهانيان» و «جمشيديان» اسلحه و فشنگ و مهماتي را كه از خارج وارد ايران مي‌شد در بندر بوشهر تحويل مي‌گرفتند و همراه با ساير مال‌التجاره‌هاي خود (پنبه و پارچه و...) به تهران و ساير شهرها حمل و در اختيار مجاهدين قرار مي‌دادند. در آن زمان همه مي دانستند محموله‌هايي كه علامت اين تجارتخانه‌ها را داشته باشد، هنگام عبور از جاده‌هاي جنوب از هرگونه دستبرد و سرقت توسط راهزنان در امان خواهد بود.
در تهران توزيع مهمات و تفنگ بين مجاهدين مشكل بود، چون مجاهدين و به ويژه آذربايجاني‌ها مورد سوء ظن و شك بودند. صوراسرافيل كه عضو «انجمن آذربايجان» بود، ارباب مهربان جمشيد پارسايي(بنيان گزار پذيرشگاه پارسايي در تهران و از خيرانديشان بنام جامعه زرتشتي) را كه با او خيلي دوست بود، مامور اين كار كرد و او كه مردي آرام و قيافه‌اي مظلومانه داشت، سوء‌ظن برانگيز نبود. تا اينكه پس از مدت‌ها، مستبدين به همكاري بانك‌هاي «جمشيديان» و «جهانيان» و مهربان‌ پارسايي با مجاهدين پي بردند و تصميم‌ به قتل پرويز شاهجهان در يزد گرفتند و او را به وضع فجيعي كشتند.
خبر قتل پرويز شاهجهان در شماره 12 روزنامه‌ «نداي وطن» منتشر ‌شد و موجي از هيجان و خشم عمومي را بر عليه عمال استبداد بر انگيخت.
مبارزان و آزادی خواهان صدای اعتراض بلند کردند، و خواستار مجازات دست اندرکاران این قتل شدند. موضوع قتل ارباب پرویز، که درآن قاتل از نظر زرتشتیان معلوم و مشخص بود ، در اثر تلگراف محمد کاظم خراسانی نه فقط به دست فراموشی سپرده شد ، بلکه باعث شد تا فریبرز نامی که مستاجر یکی از مزارع ارباب پرویز شاهجهان بود ، با کارد کشته شود و زنش مجروح! (یادداشت های کیخسرو شاهرخ ؛ ص 129). کشته شدن ارباب پرویز بسیار مرموز بود. آزادی خواهان انگیزه قتل را مبارزه زرتشتیان در راه مشروطه و قتل را به فرمان محمد علی میرزا دانستند، و روزنامه های آن دوره به گستردگی از این جنایت نوشتند.
پارسيان هند هم بنا به وضعيت و موقعيتي كه داشتند به آزادي‌خواهان ياري مي‌رساندند. پارسيان براي رهايي ايران از استعمار انگليس و روسيه تزاري حاضر بودند در تشكيل بانك ملي ايران به مجلس و دولت ایران كمك كنند.
شاید یکی از علت های قتل ارباب پرویز رقابت شدید بانک های روس و انگلیس در ایران با تجارتخانه «جهانیان» بوده باشد و اینکه این استعمارگران نمی خواستند در ایران بانک ملی ایجاد شود، که البته تا اندازه ای هم این کار را عقب انداختند. در هندوستان اين خبر در روزنامه «تايمزبمبئي» و «جام جمشيد» انتشار پيدا مي‌كند و تفسيرهايي درباره عدم تامين جاني و مالي زرتشتيان در ايران نوشته مي‌شود و اين درست برابر است با قصد سرمايه‌گزاري پارسيان و شركت در تاسيس بانك ملي ايران.
ادوارد براون در كتاب «انقلاب ايران» مي‌نويسد: «همدردي و كمك پارسيان و زرتشتيان بمبئي كه ممكن بود هم با طيب خاطر و هم با واسطه استطاعت همراهي كامل بنمايند، بدبختانه به واسطه قتل نا به كارانه و ناجوانمردانه ارباب پرويز در يزد(تاریخ 13 فوریه 1906 / 24 بهمن1285 خ.)، كه هر چند مطبوعات و اكثريت توده ايرانيان و حتا علما را عزادار نمود، آنان را دلسرد و روبرگردان ساخت.»
قتل پرويز شاهجهان و تهديدهاي دولتي‌ها بر عليه زرتشتيان آنها را از كوشش در راه مشروطه و در راه دستيابي به آزادی، برابری و تامین مالی و جانی، باز نداشت.
منبع : تاريخ معاصر زرتشتيان (بوذرجمهر پرخيده ) دانشپايه سوم انجمن موبدان تهران جزوه اول

نقش زرتشتيان در جنبش مشروطيت قسمت دوم

كمك‌هاي مالي به مجاهدين
مبارزه با دستگاه استبداد‏، پول و تفنگ لازم داشت. در اين زمان دو تجارتخانه بزرگ «جهانيان» و «جمشيديان»؛ به سرپرستي دو ارباب بزرگ زرتشتي ، كه مورد اعتماد مردم بودند، به ياري آزادي‌خواهان برخاستند.
یکی از معروف ترین تجار ایرانی در زمان مظفرالدین شاه ، ارباب جمشید بهمن جمشیدیان نام داشت. ایرانیان او را به مهربانی، بخشندگی و درستکاری می شناختند. «رییس التجار کل زرتشتیان ممالک محروسه ایران»، لقبی بود که شاه، همراه با نشان و جبه و حمایل مخصوص به او عطا کرد(شرح زندگی و خدمات او به جامعه زرتشتی، جداگانه در بخش بزرگان خواهد آمد).
پس از شکست ساسانیان ، این نخستین باری بود که یک زرتشتی در سطح ملی به چنین موقعیت اقتصادی و اجتماعی دست می یافت. فعالیت های اقتصادی ارباب به حدی با موفقیت همراه بود که تجارتخانه او به نام « جمشیدیان»(که در واقع یک بانک بزرگ و تمام عیار بود)، گذشته از شعبه هایی که در بعضی از شهرهای ایران داشت، در بغداد ، کلکته ، بمبئی و پاریس دفاتر و بانک هایی دایر کرد.                                                     ارباب جمشيد جمشيديان
تجارتخانه دیگری که زرتشتیان آن را اداره می نمودند؛ «جهانیان» نام داشت که از آن ارباب خسرو شاهجهان بود. این تجارتخانه نیز شعبه هایی در شهرهای ایران، به ویژه در جنوب کشور داشت و مابین ایلات و عشایر فارس دارای محبوبیت و اعتبار فراوان بود و توانسته بود با تشکیلات منظم خود با هند و انگلیس و آمریکا روابط تجاری خوبی برقرار سازد. خوش نامی این تجارتخانه به اندازه ای بود که برات ها و رسید صندوق آن مانند اسکناس اعتبار داشت و دست به دست می چرخید. ( امینی ، تورج/ اسنادی از زرتشتیان ایران ؛ انتشارات سازمان اسناد ملی ؛ 1380 ؛ ص 509 )
این دو تجارتخانه که کارهای صرافی و بانکداری می کردند ، به مجاهدان مشروطه کمک های مالی می نمودند. تجارتخانه «جمشیدیان»، یک بار بیست هزار تومان از جانب خود و بار دیگر همان مبلغ را از جانب دیگر تاجران زرتشتی در اختیار مجاهدان نهاد. «جهانیان» نیز از صرف پول برای مجاهدان کم نگذاشته بود؛ و یک مرتبه مبلغ ده هزار تومان به ایشان پرداخت کرده بود تا هزینه های خود را پوشش دهند(مهر، فرهنگ/ سهم زردشتیان در انقلاب مشروطیت ؛ مجله هوخت ؛ سال بیستم ؛ شماره 3). دیگر تاجران زرتشتی چون ارباب رشید مهر و ارباب کیخسرو رستم کرمانی نیز در زمان هایی که نیاز به تبلیغات به نفع جامعه زرتشتی بود، از اهدای کمک به مشروطه خواهان دریغ نورزیدند.(اشیدری / ص 251 و امینی / ص 527 )
شواهدی در اسناد دولتی موجود است که نشان می دهد ارباب جمشید بهمن و پس از او ارباب کیخسرو شاهرخ ( نمایندگان زرتشتیان در دو دوره نخست مجلس شورای ملی ) برای تهیه مایحتاج قشون و یا کمک های مالی در اداره امور مجلس به عنوان قرض به دولت و یا حتی بلاعوض ، از صرف پول خودداری نکرده اند.( امینی / اسناد شماره 26 تا 37 و 161 تا 165 )
همچنین در مجلس اول که دولت و مجلسی ها برآن شدند که بانک ملی را بنیان نهند، تجارتخانه های «جمشیدیان» و «جهانیان» در این راه همراهی نمودند و یکی از مورد اعتمادترین اعضای مجلس در این زمینه ارباب جمشید بود، به طوری که در اعلانی که به همین منظور منتشر گردید، حجره ارباب جمشید جزو اداراتی ذکر شد که مردم می توانستند مبلغ پرداختی خود را به آن جا حواله کنند و رسید دریافت نمایند.
به راستی که به دست آوردن چنین اعتبار و اعتمادی در دوره ای که هنوز روابط درستی بین زرتشتیان و دیگران در ایران به وجود نیامده بود ، محصول سال ها صداقت و درستکاری تاجران زرتشتی در زمان قاجاربود، که البته با صرف مبالغ هنگفت مادی و با روحیه و عمل درست معنوی صورت گرفته بود. این روش، پارسیان هند را نیز تشویق کرد تا پس از ایجاد زمزمه تشکیل بانک ملی، در صدد کمک برآیند. به عقیده دکترجهانگیر اشیدری؛ پارسیان برای خلاصی از دست خارجیان و برای این که مجبور نباشند هر دقیقه دست نیاز به سوی روسیه تزاری و یا انگلستان دراز کنند، تصمیم به کمک به بانک ملی گرفتند.
اما ــ همان گونه که خواهیم دید ــ قتل مدیر شعبه یزد تجارتخانه جهانیان به نام ارباب پرویز شاهجهان، این تمایل پارسیان را از بین برد و همدردی و کمک مالی قابل توجه ایشان را که می توانست در جهت کوتاه کردن دست بیگانگان، به ویژه روس و انگلیس از ایران باشد، متوقف ساخت. این واقعه هر چند توده روشنفکرایرانی را عزادار نمود و نفی این عمل جنایت کارانه در مطبوعات منعکس گردید، ولی پارسیان ، دیگر از سرمایه گزاری در ایران دل سرد و روی گردان شده بودند.
ارباب خسرو شاهجهان و برادرانش (در تجارتخانه «جهانيان») به طور عمده و موثر از جنبش مردم بر ضد استبداد پشتيباني، و علاوه بر كمك‌هاي مالي، براي آن‌ها از راه‌هاي گوناگون اسلحه تهيه مي‌كردند.
در كتاب‌ «تاريخچه‌ي سي‌ساله بانك ملي ايران» آمده است: «خسرو شاهجهان و برادران به منظور عمليات صرافي و بانكداري شركتي در سال 1274 خ. در يزد تشكيل دادند و بعداً شعبي در شهرهاي ايران و در بمبئي و لندن داير كردند... يكي از كمك‌هاي اين شركت به آزادي‌خواهان مبلغ ده هزار تومان بود، كه در يكبار در اختيار آنها گذاشت. هم چنين عده‌اي از زرتشتيان اسلحه‌هايي را كه بعضي از دولتي‌ها از انبار مهمات سرقت مي‌كردند خريداري نموده و به آزادي خواهان مي‌دادند».
در شماره‌ 31 روزنامه «صوراسرافيل» آمده است: «در چندي قبل از ذخيره دولتي چهارصد قبضه تفنگ «ورندل» بلند قد خارج نموده و به.. تاجر پارسي فروخته‌اند... هم چنين از اسلحه خانه دويست قبضه تفنگ پنج تير «مكنز» و غيره با يكصد و پنجاه هزار عدد فشنگ فخيم الممالك و ... فروخته‌اند».
منبع : تاريخ معاصر زرتشتيان (بوذرجمهر پرخيده ) دانشپايه سوم انجمن موبدان تهران جزوه اول

نقش زرتشتيان در جنبش مشروطيت قسمت اول

شادروان احمد كسروي در پيشگفتار كتاب ارزشمند «تاريخ مشروطه ايران» مي‌نويسد: «در جنبش مشروطه كار را كسان گمنام و بي‌شكوه از پيش بردند. ولي چون خواسته مي‌شد جنبش ناانجام بماند، آن مردان غيرتمند را كنار زدند، و تا توانستند بدرفتاري نمودند، و زندگي را به آنان تلخ گردانيدند كه خود داستان دلسوز ديگري‌ست، و اين بسيار ناسزا بود كه چنان مرداني نام‌هاي‌شان نيز از ميان رود و باري در تاريخ ارج‌شناسي از آنان نموده نشود و راستي‌ها بي‌پرده نگردد. اين كار نه به خدا خوش افتادي و نه با راستي‌پرستي و پاكدلي سازش داشتي، و از آن سوي چه از ديده پيشرفت توده و كشور، و چه از ديده رواج خوي‌هاي ستوده زيان‌هاي بسيار از آن پديد آمدي
همان گونه که در نوشته "سد سالگی مشروطه خجسته باد" دیدیم؛ جنبش ملي مشروطه خواهي و آزادي خواهي از سال هاي نخستين سده بيستم ميلادي، با نگرش نوين ايرانيان به زندگي اجتماعي‌شان آغاز شد. در اين جنبش، مانند اغلب حركت‌ها و انقلاب هاي اجتماعي، گروه ها و طبقات مختلف مشاركت داشتند: گروه‌هايي با افق‌هاي ديد گوناگون و انديشه‌هاي متفاوت، ولي همگي در جبهه‌اي يكپارچه و همسو در مبارزه‌ براي زندگي بهتر، در پناه قانون و عدالت. روشنفكران اصلاح طلب و انقلابي، بازرگانان ترقي خواه و روحانيون روشن بين، سه نهاد اصلي بيداري مردم و سازندگان راستین اين نهضت بودند.
زرتشتيان كه در آغاز مشروطيت، در حدود يك هزارم جمعيت ايران را داشتند، به نسبت جمعيت شان نقش كيفي و كمي مناسبي در برپايي و پشتيباني اين جنبش ملي ايفا كردند و به جز همراهي فكري و بيدار كننده، به كمك مالي مجاهدين نيز پرداختند.
زرتشتيان بنا به آموزش‌هاي ديني‌شان و پيروي از سنت ترقي خواهانه خود، همواره در طول تاريخ خواهان آزادي بوده‌اند. در دوره پر مشقت و رنج آور قاجار، اين آزادي‌خواهي دو چندان شده بود، چرا كه اين قوم ستمديده پيش از اين و در اين دوران نيز فشارهاي بسياري را تحمل مي‌كردند و دم بر نمي‌آوردند و چون بوي قيام مردمي و رهايي‌بخش و برابری به مشام رسيد، دلشان لرزيد و خواستند هر چه دارند در راه رهايي از اسارت جهل و نااميدي بپردازند تا در آينده، فرزندان‌شان در سرزمين اهوارايي ايران همراه با زندگي بهتر، زرتشتي بمانند.
البته بسیاری از زرتشتیان هم در هیجانات مشروطه تمایلی به دخالت در تغییرات اجتماعی نداشتند ، و این شاید بر اثر ترس تاریخی شان بود. در جلسه ای از جلسات «انجمن زرتشتیان طهران» ، برخی از اعضا نسبت به اقدامات بعضی از زرتشتیان برای تغییر اوضاع مملکت ، اعتراض کردند و می گفتند که اگر مستبدین از هشت میلیون مسلمان ، هزار نفر را بکشند ، هفت میلیون و نهصد و نود و نه هزار نفر باقی خواهند ماند ، ولی اگر هشت هزار زرتشتی را بکشند، دیگر اثری از زرتشتی ها باقی نخواهد ماند(تاریخ پهلوی و زرتشتیان/ دکتر جهانگیر اشیدری ؛ ص 245).
به طور کلی، همواره، زرتشتیان در جامعه ایران کمتر در جریانات سیاسی ظاهر شده اند و هیچگاه خود نمی خواستند و یا نمی توانستند عامل حرکتی سیاسی و یا اجتماعی بر ضد دولت و حکومت باشند. در مشروطیت هم به جز موارد ویژه، بیشترفعالیت شان محدود به کمک های مالی و سیاسی به مجاهدان و اعضای مجلس برای ایجاد یک محیط سیاسی و اجتماعی آزاد و برابر بود. پیش از مشروطیت تنها حضور کمرنگ دو زرتشتی به نام های «اردشیرجی ریپورتر» و« ارباب گیو زرتشتی» را در «کمیته انقلاب»، که انجمنی مخفی بود، مشاهده می کنیم. ( ملک زاده ، مهدی / تاریخ مشروطیت ایران ؛ انتشارات علمی ؛ چاپ دوم ؛ 1363 ؛ ص239) منبع : تاريخ معاصر زرتشتيان (بوذرجمهر پرخيده ) دانشپايه سوم انجمن موبدان تهران جزوه اول

نقش زرتشتيان در جنبش مشروطيت مقدمه

مقدمه: زرتشتيان بنا به آموزش‌هاي ديني‌شان و پيروي از سنت ترقي خواهانه خود، همواره در طول تاريخ خواهان آزادي بوده‌اند یکی از معروف ترین تجار ایرانی در زمان مظفرالدین شاه ، ارباب جمشید بهمن جمشیدیان نام داشت. ایرانیان او را به مهربانی، بخشندگی و درستکاری می شناختند. «رییس التجار کل زرتشتیان ممالک محروسه ایران»، لقبی بود که شاه، همراه با نشان و جبه و حمایل مخصوص به او عطا کرد تجارتخانه دیگری که زرتشتیان آن را اداره می نمودند؛ «جهانیان» نام داشت که از آن ارباب خسرو شاهجهان بود.این دو تجارتخانه که کارهای صرافی و بانکداری می کردند ، به مجاهدان مشروطه کمک های مالی می نمودند. تجارتخانه «جمشیدیان»، یک بار بیست هزار تومان از جانب خود و بار دیگر همان مبلغ را از جانب دیگر تاجران زرتشتی در اختیار مجاهدان نهاد. «جهانیان» نیز از صرف پول برای مجاهدان کم نگذاشته بود؛ و یک مرتبه مبلغ ده هزار تومان به ایشان پرداخت کرده بود تا هزینه های خود را پوشش دهند). دیگر تاجران زرتشتی چون ارباب رشید مهر و ارباب کیخسرو رستم کرمانی نیز در زمان هایی که نیاز به تبلیغات به نفع جامعه زرتشتی بود، از اهدای کمک به مشروطه خواهان دریغ نورزیدند. يكي ديگر از جان باختگان زرتشتي در دوره مشروطه، فريدون خسرو اهرستاني (معروف به گل خورشيد)، از بنيان گزاران انجمن زرتشتيان تهران و رييس شعبه تجارتخانه «جهانيان» در تهران بود. او كه جواني غيور و پرشور بود در جريان توزيع اسلحه با عده زيادي از آزادي‌خواهان ارتباط پيدا كرده و در جلسات شبانه آن ها شركت مي‌جست. بعدها جلسات انجمن آذربايجاني‌ها اغلب در منزل ارباب فريدون خسرو تشكيل مي‌شد. او همچنين واسطه توزيع اسلحه‌هايي بود كه از روسيه توسط مجاهدين آذربايجاني وارد کشور مي‌شد و به هر كس كه توسط آن انجمن معرفي مي‌شد، يك قبض تفنگ و يك صد عدد فشنگ تحويل مي‌داد.

پير بابا شرف الدين يكي ديگر از زيارتگاه زرتشتيان در يزد  

پير بابا شرف الدين يكي ديگر از زيارتگاه زرتشتيان در يزد

پير بابا شرف الدين

در شهرستان تفت از استان يزد پيرانگاهي از شاهزاده بابا شهريار و بابا شرف الدين معروف به پير بابا شرف الدين وجود دارد .

بهنگام فروپاشي سلطنت دارا ( داريوش سوم ) يكي از برزگان دربار به نام جمشيد به عزم ديدار شاهزاده شهريار كه نام بابا شهريار براي خود انتخاب نموده و در نزديكي تفت با يار خود بابا شرف الدين ميزيسته به يزد حركت مي كند.

چون به يزد ميرسد به سراغ بابا شهريا ر ميرود كه متوجه ميشود باباشهريار از جهان مادي به جهان مينوي رهسپار شده است ، ناراحت شده و سعي مي كند با ايجاد آبادي در آن نزديكي خود را سرگرم كند بنابر اين روستاي چم را پي مي نهد.

پير بابا شرف الدين

چمشيد بابا شرف الدين را از ياد نمي برد و ضمن گراميداشت وي كه يار و دوست بابا شهريار مي داند مدتب به سراغ او مي رود و به وي محبت مي كند و از طرفي كشاورزاني كه در روستاي چم به كشت و كار مشغول بودند وبراي فروش محصولات خود از ده به تفت با مشكل خريد روبرو بودند و بابا شرف الدين مانند بابا شهريار صاحب كرمات بوده ريزه اي از خاك زمين برداشته بگوشه اي بار انان مي ريزد و آن بار با قيمت خوب به فروش مي رسد و اين كرامات بابا شرف الدين موجب مي شود پس از درگذشتش زرتشتيان و حتي غير زرتشتيان و در آن مكان چراغ بيفروزند و داد و دهش كنند و به هر مشكلي ميرسيدند پير بابا را ياد مي كردند .

 

 پير بابا شرف الدين

اكنون پسين آخرين آدينه هر ماه زرتشتيان زرتشتيان در پير بابا جمع مي شوند و با سروگ و پشمك و چاي پذيرايي مي شوند.

 

 پير بابا

انتشار كتاب تطبيق دين اسلام و دين زرتشت با موضوع مطالعه و مقايسه دو دين


كتاب «تطبيق دين اسلام و دين زرتشت امرداد - كتاب «تطبيق دين اسلام و دين زرتشت»، كه به قلم مهديه صاحبدل نوشته شده از سوي انتشارات گل‌بيتا منتشر شده است. اين كتاب در پنجمين دوره جشنواره خوارزمي به عنوان كتاب برگزيده انتخاب شد.