جشن ديگان

دي يا دتوشو DATOSHU  به معني دادار و آفريدگار است و در نامه هاي اوستايي اغلب به جاي واژه اهورامزدا به كار رفته است . اگر به نام سي روز ماه توجه كنيد. مشاهده مي نماييد كه روزهاي هشتم و پانزدهم و بيست و سوم هر ماه به نام دي نامگذاري شده كه براي تميز آنها از همديگر هر يك به نام روز بعدش خوانده شده است و اورمزد كه آن هم نام خداوند مي باشد. بدين گونه اورمزد دي بآذر دي بمهر و دي بدين. بنابراين در ماه دي چهار روز به نام خدا ناميده كه در اين روزها زرتشتيان به نيايش همگاني و استراحت مي پردازند. و در ماه دي چهار بار جشن ديگان برگزار مي شود.
1- اورمزد و دي ماه : در نخستين روز دي ماه باستاني / 25 آذر ماه خورشيدي
2- دي بآذر و دي ماه : در هشتمين روز دي ماه باستاني /  2 دي ماه خورشيدي
3- دي بمهر و دي ماه : در پانزدهمين روز دي ماه باستاني /  9 دي ماه خورشيدي
4-دي بدين و دي ماه : در بيست و سومين روز دي ماه باستاني /  17 دي ماه خورشيدي
در ايران باستان نخستين جشن ديگان در ماه دي يعني روز اورمزد و دي ماه خرم روز نام داشته و در اين روز كه شب پيش برزگترين شب سال بوده است. پادشاه و حاكم ديدار عموعمي با مردم داشته است. اكنون هر خانواده زرتشتي ميوه هايي مانند انار هندوانه خربزه سيب به انگور آجيل شيريني و شربت تهيه مي كنند و تا پاسي از شب اورمزد و دي ماه (شب چله) همه با شادي و خرمي شب را مي گذارنند و با نيايش گاه اشهن شب را به سپيده دم تبديل مي كنند.

پرسش باقی مانده پس از پخش گزیده‌ای از زندگی ارباب کیخسرو شاهرخ از سیمای ایران

شادروان ارباب کیخسرو شاهرخ

بوذرجمهر پرخیده: بخشی از دوره جدید سریال «کارآگاه علوی»، با بررسی پرونده کشته شدن ارباب کیخسرو شاهرخ از شبکه 1 سیما پخش شد. ارباب کیخسرو شاهرخ، از بزرگان تاریخ معاصر زرتشتیان بوده است که در 11 تیرماه 1319 خورشیدی به دستور رضاشاه کشته می‌شود.
نوشته زیر به مناسبت پخش شدن این سریال تلویزیونی و نگاه دوباره به این پرونده در اینجا آورده شده است.
ارباب کیخسرو شاهرخ از تاثیرگزارترین چهره های سیاسی، ملی و فرهنگی ایران و پس از ارباب جمشید، از دوره دوم مجلس شورای ملی تا روز کشته شدنش نماینده زرتشتیان بود. او از طرفداران مشروطه و برقراری حکومت قانون بود و با یاری ارباب جمشید و دیگر آزادی خواهان زرتشتی ، هم از لحاظ مادی و هم از نظر مبارزه در کنار مشروطه خواهان بود.
 ارباب کیخسرو در تاریخ 7 تیر ماه 1254 خورشیدی در کرمان به دنیا آمد. پدرش شاهرخ، فرزند اسکندر و مادرش فیروزه دختر خسرو سندل بود. پدر کیخسرو پیش از زایش او در گذشت. شاهرخ ، پدر کیخسرو ، تجارت می کرد و در نجوم هم دست داشت. جد پدری اش به منجم های دوره صفویه می رسید.  
 شگفت است که چرا با همه از خود گذشتگی ها و کارهای خیرخواهانه و نیکویی که در روزگار قاجار و پهلوی به سرانجام رسانده بود ، رضاشاه دستور کشتن او را می دهد.
 در زمان جنگ جهانی دوم، شابهرام شاهرخ از پسران ارباب که روزنامه نگار و از قدرت بیان بسیار بالایی برخوردار بوده، در رادیو کلن به بدگویی از رضاشاه می پردازد و او را دیکتاتور و خائن به میهن می نامد. چندین بار رضاشاه به ارباب تذکر می دهد، ولی کار با شدت بیشتری هم چنان دنبال می شود. این موضوع شاه را بسیار خشمگین می کند، چرا که این برنامه در میان ایرانیان بسیار پرشنونده بوده، و پسر ارباب، در گفتارهایش مردم را برای قیام برعلیه دیکتاتوری رضاشاه تحریک می کرده است. با اینکه ارباب کیخسرو چندین نامه به پسرش می نویسد، ولی در شابهرام تاثیری نمی کند.
در گفتگویی که با دکتر بوذرجمهر مهر داشتم (دکتر بوذرجمهر مهر آخرین نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی بوده. او فرزند مهربان مهر است. مهربان مهر سال ها کارگزار و حسابدار مجلس بوده و زیر نظر ارباب کیخسرو در مجلس کار می کرده و با ارباب همسایه بوده است) ، او این حادثه را چنین بازگو می کند: در  شب یازدهم تیرماه که ارباب در یک جشن عروسی شرکت داشته، عباس مسعودی، مووسس روزنامه اطلاعات، ارباب را صدا می کند و به او می گوید که در بیرون کسانی با او کار دارند). ارباب پس از خارج شدن ازمراسم دیگر برنمی گردد. وقتی از ارباب تا دیر وقت شب خبری نمی شود، همسر ارباب، اول به مهربان مهر تلفن می زند و از او مکان ارباب را جویا می شود و او شرح را می گوید. گویا ارباب با آمپول هوای پزشک احمدی کشته می شود و جسدش را صبح روز بعد در نزدیکی خانه اش در خیابان کاخ پیدا می کنند.
در باره این سریال چند نکته به نظر می رسد:
1) در هیچ جای تاریخ نیامده که پسر ارباب برای پیگیری کشته شدن پدرش به ایران آمده باشد.
2) ارباب کیخسرو آدم بسیار محافظه کاری بوده و وارد دسته ها و گروه های سیاسی و مذهبی نمی‌شده است. به نظر نمی‌رسد ارباب کیخسرو آنچنان که در فیلم آمده با آیت الله مدرس ارتباط سیاسی داشته است.
3) دستکاری ماشین ارباب درست نیست. ارباب کسانی را که در شب عروسی به دنبالش آمده بودند می شناخته و به آن ها اعتماد کرده است.
4) در روزگار پس از رضاشاه برای زمانی کوتاه آزادی برقرار می شود و در این مدت کوتاه پرونده های بسیاری رو می شود ولی این پرونده هیچگاه باز نمی شود.
5) در فیلم از ارباب کیخسرو به عنوان یک انسان خیرخواه یاد می شود که به راستی چنین بوده است.
6) چهره و گریم ارباب خیلی به واقعیت نزدیک نبود.
7) این فیلم باید ما زرتشتیان را به این فکر بیاندازد که درباره بزرگانمان فیلم های خوب بسازیم.
8) ... و در پایان این پرسش پیش می آید که آیا معمای کشته شدن ارباب کیخسرو حل شده است؟

زراتشت بهرام پژدو:سراینده زراتشت نامه


زراتشت، پور بهرام، پور پژدو ، از شاعران بزرگ زرتشتی سده هفتم است. وی درنخستین سال های یورش مغولان می زیسته و پدرش بهرام ، هیربدی دانشمند ، پزشک، ستاره شناس، پارسی دان و پهلوی خوان در کرمان بوده است.

پس از دقیقی ، زراتشت بهرام دومین گوینده زرتشتی است که آثار مهمی از او به ما رسیده است.

از زندگی او آگاهی درستی نداریم، چرا که شاید به مناسبت زرتشتی بودنش ، در تذکره ها شهرتی نیافته است. مهمترین اثرش « زراتشت نامه» است و دومین اثرش ، « ارداویرافنامه منظوم» . او در این کتاب ها درباره خودش می گوید:

به گیتی و به مینو دار نیکو دل زرتشت بن بهرام پژدو

کنون زرتشت بن بهرام پژدو  بیا ور شرح حال و قصه بر گو

که زرتشت بهرام بن پژدوام یکی یادگاری از آن هر دوام

درباره پدرش می گوید:

ادیب و هیربد بود و منجم دری و پهلوی خوان بود و عالم

زمان زندگی زراتشت بهرام

زرتشت بهرام در منظومه « داستان شاهزاده ایرانی و عمربن خطاب»،از سلطان محمد خوارزمشاه نام می برد.

محمد نام او خوارزمشاه ست  ز اول کینه جوی و رزم خواه ست

این خود دلیل است بر این که وی در آغاز فتنه مغول می زیسته و گردنکشان آن زمان را « ترکان خونخوار» نام می نهد. شاعر در شعرهایش از ظلم و ستم این گروه سخن می راند و می گوید آنان به هر جا که راه یافتند در اندک مدتی ویرانی کردند.

و نیز زرتشت بهرام در اشعار خود می گوید: بیدادی که تازیان نسبت به ایران روا داشتند، سزای آن را از « ترکان» می بینند و منظورش حمله « هولاکو» به بغداد و کشتن آخرین خلیفه عباسی و انقراض دولت عباسیان و یا شاید پیش بینی این رویداد بوده است.

از سوی دیگر زراتشت بهرام سال 647 یزدگردی را تاریخ به پایان رساندن « زراتشت نامه» می نویسد و این تاریخ برابر است با 677 هجری و 1278 میلادی . بنابراین می توان گفت که چکامه سرا در عهد « هولاکو» ( که به سال 653 ه.ق به ایران آمد و به سال 662 ه.ق وفات یافت) می زیسته است.

زادگاه شاعر

در پایان نسخه خطی منظومه « زراتشت نامه» که در موزه بریتانیا موجود است، نوشته شده است:« ناظم کتاب زراتشت نامه نیز زرتشت نام داشته و اسم پدرش بهرام و در بلده ری ساکن و در سنه 647 یزدجردی این کتاب نظم نموده است» هم چنین ، کیکاوس پور کی خسرو موبد که موضوع زراتشت نامه را به شاعر داده از شهر ری بوده است.

از سوی دیگر ، چنان که ملک الشعرا بهار در مقاله خط و زبان پهلوی در عصر فردوسی می نویسد:«خود او ( زراتشت بهرام) در مقدمه اردای ویرافنامه گوید: نامم زرتشت است و پدرم بهرام پسر پژدوست و گوید .... ما از مردم خواف از قصبه بیژن آبادیم که در زمان کی خسرو آباد شده است» بنابراین باید گفت که خاندان شاعر از خواف بوده اند ، ولی خود وی در ری سکونت داشته است.

زرتشت بهرام به دین مزدیسنا بوده و به آن عشق می ورزیده است و بر اصول آن پایبندی بسیار داشته است . در شعرهایش از آبادی حکومت زرتشتیان در قدیم و خرابی ایران پس از شکست ساسانیان یاد کرده است:

چرا باید گمانت در دل ای دوست که دینت خوب و پاک و نغز و نکوست

ز بهدینان جهان گشته است آباد  ز دروندان خرابی هست و بیداد

جهان بد چون بهشت آباد زیشان  کنون گشته است چون دوزخ پریشان

 و بارها در شعرهایش از خداوند خواستار است که بهرام ورجاوند بیاید و زودتر پس از تیرگی اهریمن که جهان را فراگرفته ، بار دیگر زمان داد و انصاف پدید آید .

در باره زراتشت نامه

فردریک روزنبرگ فرانسوی نخستین کسی است که از روی پنج نسخه خطی « زراتشت نامه» را تصحیح و به فرانسه ترجمه کرده و به یادداشت های بسیار آراسته است.

زراتشت بهرام کتاب مزبور را به تشویق موبدی دانا و آزموده، به نظم آورده و خود در پایان از او چنین یاد می کند:

بگفتم من این قصه باستان  ز گفتار موبد ، سر راستان

چنین داستان های چون شیر و می نگوید کسی ، جز که کاوس کی

و چند خط پایین تر:

نوشنم من این قصه ارجمند ز گفتار داننده هوشمند

هنرمند دین دار کاوس کی و را ارباب کی خسرو ، از شهر ری

در آغاز کتاب زراتشت نامه گوید: کتابی به خط پهلوی نزد موبدان موبد دیدم که سر گذشت جهان و روزگار پیشینیان و تفسیر اوستا و داستان زادن زرتشت از مادر در آن نگاشته بود و کسی را به خواندن آن نامه کهن دسترس نبود ، موبد به من گفت چون اکنون کسی این خط نتواند خواند سزاوار است آن را به نطم پارسی در آوری تا همه کس از آن بهره مند گردند و از دین پاک برخوردار شود . من از گفتار موبد خوشدل شدم و از دستور او سرنپیچیدم و خواستم که نام نیکی از خود به یادگار گزارم. بدین قصد به سرای خود باز گشتم و با دل و روان شاد به خواب رفتم ، سروشم در خواب گفت چون بیدار شوی داستان زرتشت به نظم دری تازه کن و روان پیامبر را از خود شاد ساز. هراسان بیدار شدم دیگر چشم به خواب نرفت و بامداد پس بر آمدن آفتاب به نزد موبدی که زند و اوستا بر کنار داشت رفتم و گفتم که آن قصه را آغاز کند . به گفتار موبد گوش دادم و پس از دریافتن موضوع به نظم داستان پرداختم .

زراتشت نامه از روایات قدیم و سنت بسیار کهن گرفته شده است . از نسک های گم شده زمان ساسانیان یکی چتر دات نسک است که نسک دوازدهم به شمار می رفت و دیگری سپند نسک که نسک سیزدهم بود ، به ویژه در این نسک از زندگی خود زرتشت سخن رانده شده بود .

زراتشت نامه به طور غیر مستقیم مطالب خود اوستا ، یعنی سپند نسک است . دار مستتر در کتاب « هرمزد و اهریمن» می نویسد :« زراتشت نامه از ماخذ بسیار قدیمی مقتبس است ، با آن که زمان انشا آن قرن سیزدهم میلادی می باشد».

این کتاب نخستین بار توسط استاد دبیر سیاقی در سال 1338خورشیدی در تهران به وسیله انتشارات طهوری منتشر شد.

نمونه ای از زراتشت نامه

در سر آمدن هزاره زرتشت و احوال مردم ایران در آن روزگار و پدید آمدن هوشیدر از خراسان:

یزشهای یزدان ندارند یاد دگر گونه گردد همیدون نهاد

نه نوروز دانند و نه مهرگان نه جشن و نه رامش و نه فروردیان

کسی کو کند او یزشنی بسیچ نیابد ازو دانش و مزد هیچ

ز بهر روان هر که فرمود یشت پشیمان شد از گفت خود بازگشت

بسی مرد بهدین پاکیزه جان  که بر رسم جذ دین روند آن زمان

سپندامذ بر گشاید زبان برون افکند گنج های نهان

اردای ویرافنامه

منظومه دیگری که  زراتشت بهرام پژدوسروده ، کتابی ست به نام اردای ویرا فنامه ، که خود شاعر در پایان زراتشت نامه از آن یاد می کند:

به گفتار اردای ویراف ، رنج ببردم که آن بود آکنده گنج

زراتشت بهرام در سبب نظم کتاب گوید که هاتف مرا به نظم اردای ویرافنامه امر کرد و مادرم مرا دلگرمی داد ، زیرا در آن هنگام پدرش بهرام پژدو در گذشته بود.

این کتاب به کوشش روانشاد دکتر رحیم عفیفی استاد دانشگاه فردوسی مشهد توسط انتشارات توس به چاپ رسیده است.

  با استفاده از مقاله « زراتشت بهرام پژدو»

 نوشته روانشاد دکتر محمد معین

 در جلد دوم کتاب مقالات معین.  

خاطرات نویسی زرتشتیان

  ویژگی خاطرات، در مقایسه با منابع دیگر تاریخ، این است که همواره مطالب زیادی از تجربه­های شخصی نویسنده در خود جای داده است. از آنجا که خاطره نویسان در رویدادهایی که شرح می­دهند یا به طور مستقیم دخالت داشته یا دستکم از سرچشمه­های دست اول استفاده کرده­اند یا تنها دیده­ها و شنیده­های خود را نقل می­کنند، گزارش­های آنها اغلب از آشنایی و نزدیکی مولف به موضوع مورد بحث حکایت دارد. به همین علت، شامل اطلاعات و جزییات قابل توجهی است که به سختی می­توان آنها را از سرچشمه­های دیگر استخراج کرد. این جنبه مثبت کتاب­های خاطرات از ویژگی منفی این­گونه آثار، یعنی خصلت شخصی و غیر بی­طرفانه گزارش، می­کاهد.

بر اساس یک سنت کهن ایرانی، که سرچشمه آن به پیش از شکست ساسانیان می­رسد، بسیاری از پادشاهان ایران به نوشتن خاطرات خود روی می آوردند. خاطرات بسیاری از این نوع وجود دارد که باید به آنها «خاطرات شهریاران» گفت.

نوشتن خاطرات، در دوره معاصره، از پیش از مشروطیت تا سال های اول حکومت پهلوی دوم، بین بزرگان و شخصیت­های سیاسی و فرهنگی جامعه رواج پیدا کرده بود و بی­گمان می­توان گفت که در این دوره ایرانیان بیشترین تعداد خاطرات و سفرنامه­ها را نوشته­اند و این نوشته­ها ـ که بیشترشان ـ به صورت کتاب در آمده است، از منابع دست اول تاریخ معاصر ایران است.

بزرگان زرتشتی این دوره هم کم­وبیش دست به نوشتن خاطرات خود زده­اند. در پایان سلطنت قاجار و نیز در دوره پهلوی اول و دوم، زرتشتیان که از جور و ستم تا اندازه­ای رها شده بودند و می­دیدند که دیگران خاطرات و سفرنامه­های خود را می­نویسند، آنها هم دست به این کار زدند، و گوشه­هایی از تاریخ اجتماعی و سیاسی زرتشتیان در این دوره را روشن کردند.

کتاب­ها و جزوه­هایی که تا کنون از خاطرات و سفرنامه­های زرتشتیان ـ در ایران ـ منتشر شده (و یا دیده شده) از این قرار است:

1) سفرنامه مانکجی به ایران (اظهار سیاحت ایران نوشته مانکجی) 

2) یادداشت­های ارباب کیخسرو شاهرخ

3) خاطرات اردشیر زارع 

4) یاد کوتاهی از سرگذشتم هرمزدیار نوروز همتی 

5) خاطرات اردشیر خاضع اله آبادی

6) خاطرات 365 روز جمشید پیشدادی 

7) خاطرات موبد اردشیر آذرگشسب

8) خاطرات موبد رستم شهزادی 

 9) نوشته­های پراکنده و خاطرات سروش لهراسب در کتاب یادنامه او  10) نوشته­ها و مقالات گوناگون خاطرات که در مجله­های مختلف زرتشتی و غیر زرتشتی چاپ شده است.

۱) سفرنامه مانکجی به ایران:

 این سفرنامه با نام « اظهار سیاحت ایران» به خط و زبان گجراتی در بمبئی به چاپ رسیده است.این سفرنامه که در واقع گزارش مانکجی به پارسیان هند است، نزدیک به دویست صفحه، یک مقدمه و بیست و دو باب است.این رساله سفرنامه، مانکجی است که مدت ده سال در ایران رفت و آمد داشته و در حدود سال 1240 خورشیدی نوشته شده است.

باب اول، خطاب به انجمن زرتشتیان در هندوستان است ، که چرا باید به زرتشتیان ایران یاری رسانند. باب دوم، درباره صفت مملکت مینو نشان ایران است.شرح نعمت­های ایران و سرزمین زیبای ایران است.باب سوم، تفصیل خرابی مملکت ایران بعد از خارج شدن از دست پارسیان است.مصیبت­هایی که بر این مردم رفته را به شرح باز می­نمایاند.

باب چهارم، آمدن مملکت ایران به دست سلاطین قاجار. در این باب از سلاطین قاجار برای نجات زرتشتیان بسیار قدردانی شده و از آنها به نیکی یاد شده.

باب پنجم، خطاب به انجمن هندوستان است، درباره وضعیت و صفات اخلاقی و رفتاری ایرانیان و حکومت ایران.

در باب ششم، مراتب ظلم و ستم و خفت رسیدن به زرتشتیان ایران از اشرار آمده است.در قسمتی از این باب می­نویسد:«....آن هم زیاده از هزار خانواده نمی­باشند که آنها نیز در دل خود درد دین و حب وطن را راه داده و در زیر انواع و اقسام جبر و ستم الواط و اشرار مانده­اند....»

باب هفتم، باز هم درباره زرتشتیان ایران به انجمن زرتشتیان هند است.

باب هشتم، تفصیل خوراک و پوشاک و مکان گذراندن پاریان ایران و تفاوت داشتن با گذران پارسیان هندوستان و آداب و رسوم آنان است.

باب نهم و دهم، تفصیل ورود مانکجی به ایران و مدت اقامت او است.

باب یازدهم، تحسین و ترتیب درباره اشخاصی که بانی خیر و باعث اسباب آسودگی و فراغت از برای طایفه زرتشتیه هستند مندرج است.

به همین ترتیب باب­های دیگر کتاب، در امور و مسایل زرتشتیان ایران و ارتباط آنها با پارسیان هند است. در این باب­ها به طور بسیار مفصل درباره رفتار و موقعیت­ها و...زرتشتیان ایران سخن به میان آمده است.

مختصری از این کتاب با نام «رساله ترجمه اظهار سیاحت ایران/تالیف مسافرمانک درویش فان» در سال 1863م. (1242 خورشیدی) در بندر بمبئی به چاپ رسیده است و نسخه­ای از آن با شماره 228 در کتابخانه اردشیر یگانگی تهران موجود است. این ترجمه مختصر توسط باقر کرمانشاهانی از گجراتی به فارسی در­آمده است. گویا اصل کتاب به زبان اصلی (گجراتی) هم در کتابخانه یگانگی موجود می باشد.

در اینجا گوشه­ای از این کتاب را می­آوریم:« ...این مسافر حین اقامت در ایران از برای سرپرستی زرتشتیان متوقفین در شهر یزد و کرمان با مخارج و خسارت بسیار و زحمت و مشقت بی­شمار و استدعا و تمنا از طرف اولیای دولت علیه و امنای شریعت مطهره و بزرگان و اعیان یزد و کرمان، خاطر جمعی و اطمینان حاصل و همگی را در سرپرستی زرتشتیان معین خود نموده بود. با وجود آن در این مدت با آن همه اهتمامات، هفت نفر از پارسیان از دست الواط و اشرار به قتل رسیده است و چندین نفر از ضرب قمه و خنجر زخمی گردیده و قریب چهل نفر را در عرض راه برهنه کرده اسباب و اموال آنها را برده­اند. از این گذشته گاهی در خیال قتل این مسافر و بنده­زاده هرمزدیار هم افتاده، دایم در صدد فرصت بوده­اند. اکنون تصور بفرمایند که با این همه اهتمامات و صدور احکامات موکده از طرف دولت ابد مدت علیه و امانت و حمایت از جانب اولیای دولت و امنای شریعت که فی­الحقیقه این اوقات به هیچ وجه راضی به تعدی رسیدن به طایفه زرتشتی نیستند، این طور حرکات از الواط و اشرار به ظهور رسید، آیا حالت سابق این طایفه بیچاره به چه پایه بوده است».(اظهار سیاحت ایران، ص17)  

۲) یادداشت­های ارباب کیخسرو شاهرخ :

ارباب کیخسرو شاهرخ را پس از مانکجی می­توان بزرگترین شخصیت تاریخ معاصر زرتشتیان دانست.بسیاری از اصلاحات، اخذ امتیازات قانونی و پیشرفت­های دوران معاصر زرتشتیان به همت و تلاش او صورت گرفته و او را علاوه بر این که به عنوان یک شخصیت مهم و اثرگزار زرتشتی می­شناسیم، به خاطر فعالیت­های سیاسی او می­توانیم از او به عنوان یک چهره برجسته و مهم سیاسی معاصر ایران نیز یاد کرد.

یکی از آثار مهم تاریخی بازمانده از ارباب کیخسرو شاهرخ کتاب ارزشمند «یادداشت­های ارباب کیخسرو شاهرخ» است.این خاطرات را ارباب کیخسرو در سال 1317 خ. در آلمان نوشته است و تا کنون دو چاپ از آن شده است: یکی ـ در سال 1355 خ. با شرح و تفصیل فراوان، به کوشش دکتر جهانگیر اشیدری. دو ـ با عنوان «خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ» به کوشش شاهرخ شاهرخ و راشنا رایتر، ترجمه غلامحسین میرزا صالح از انتشارات مازیار تهران.

به راستی می­توان گفت که این کتاب، تنها اثری است که به طور مستقل، بخشی از تاریخ معاصر زرتشتیان را به تصویر می­کشد. منابع تاریخ معاصر زرتشتیان بسیار اندک وپراکنده است و این کتاب در واقع بسیاری از این کمبودها را می­پوشاند.

کیخسرو شاهرخ، عاشق ایران، آیین زرتشتی، زرتشتیان و ایرانیان بود.برای نمونه به گوشه­ای از کتاب خاطرات او اشاره می­شود:«من کوشش داشتم با اندیشه و گفتار و کردار نیک خدمت نمایم و کوشش کردم تحمیل به دولت نبوده و در زمان بی صاحبی کشور (زمان قاجار) که هر کسی می­توانست برای خود امتیازی تحصیل نماید، من نکردم.هر کس اراده کرد با خارجی­ها ساخت و استفاده نمود ولی من اینکار را نکردم و از آن تنفر داشتم و عداوت خارجی­ها را از صمیم قلب تحمیل نمودم.

به طوری که هنوز که هنوز است (منظور سال 1317خ.، سال نوشتن خاطرات است) انگلیسی­ها با من خوب نیستند.هر ماموریتی که از طرف اعلیحضرت یا دولت داده شده، بدون گرفتن هیچگونه حقی انجام داده و حتی از جیب خود متضرر شده­ام و...»

در پایان یادداشت­ها می­نویسد:«امروز چهارشنبه ششم ژوییه 1938م. برابر پانزدهم تیرماه 1317 خ. است.من در اتاقم در شهر بادن بادن واقع در جنوب آلمان نشسته­ام.حالم خوش نیست و تا حدی احساس فلاکت می­کنم.حالتی که می­ترسم روی سلامت جسمی و آرامش فکری­ام اثر بگذارد.نمی­دانم تا کی می­خواهم زنده بمانم...با دلی غمناک این خاطرات را می­نویسم.

از میان همه وقایع اتفاقیه چیزی به جز قرض برایم نمانده است. بیش از هر چیز نگران آسایش همسر و فرزندانم هستم....»

دو سال پس از نوشتن یادداشت­ها، ارباب پس از 66 سال زندگی درخشان و پرافتخار، در سه شنبه شب 11 تیرماه 1319خ.، به شرحی که در گفتارهای پیشین آمد، کشته می­شود.

 ۳) خاطرات اردشیر زارع 

اردشیر زارع از مردان با نفوذ و بسیار کاری و فعال و از چهره­های سرشناس زرتشتیان دوره قاجار و سال­های نخستین پهلوی است. او از مدیران و مهندسین برجسته جامعه زرتشتی و از یاران ارباب جمشید و از همراهان ارباب کیخسرو شاهرخ بود. شاید اگر اردشیر زارع نبود، این ارباب­ها در دوران خود به آن منزلت و جایگاه نمی­رسیدند. بسیاری از زمین­ها و باغ­های ارباب جمشید زیر نظر او سرپرستی و نگه­داری می­شد.

کتاب خاطرات او که به صورت تایپی و در نسخه­های ویژه در کتابخانه یگانگی نگه­داری می­شود، در شش مجلد و در حدود هشت­­سد صفحه است. این کتاب مفصل­ترین کتاب خاطراتی است که تا کنون فردی زرتشتی نوشته­ است.

در صفحات نخستین کتاب خاطراتش می­نویسد:«... برای چه؟ برای اینکه روز 21فروردین و سال 1243یزدگردی برابر سال 1253شمسی ...وقتی بود که من بدبخت و رنجبر و من بد طالع زحمت­کش...پا به عرصه وجود گذاشتم...».

او که در سال­های جوانی برای تحصیل به هند می­رود، با دستی پر از دانش و تجربه به همراه کیخسرو­جی به ایران باز می­گردد، و سبب آبادانی­های بسیار برای میهن خویش می­شود و به جامعه زرتشتی بسیار یاری می­رساند. آبادانی قسمت جمشید­آباد و جلالیه(شمال دانشگاه تهران از کارهای با ارزش اوست). او مورد اطمینان و در بسیاری از موارد مورد مشورت دستگاه­های دولتی بود و به همین سبب بسیاری از کارهای مهم اجرایی را بر عهده او قرار می­دادند.

کتاب مفصل و خواندنی خاطرات او، بسیاری از زمینه­های تاریخی و زندگی اجتماعی آن روز زرتشتیان را روشن می­سازد.  

۴) یاد کوتاهی از سرگذشتم  

کتاب «یاد کوتاهی از سرگذشتم»، نوشته هرمزدیار نوروز(همتی)، آن طور که در صفحه پایانی (ص192) آن آمده، در آبان ماه 1358خ. به چاپ رسیده است. این نوشته که به صورت تایپی است و به تعداد محدود تکثیر شده است، خاطرات هرمزدیار همتی است. او که مشهور به تلفنچی بود، در سال 1268خ.، در کرمان به دنیا آمد.در نسب نامه خود می­نویسد:«ویرهای به یاد مانده دوران زندگی این نویسنده، هرمزدیار همتی فرزند شادروان نوروز پسر خداداد مشهور به اجاقی فرزند اسفندیار باشنده کرمان، مادرم شادروان صنم، دختر شادروان مهراب جهانبخش قزوینی (چون پدران آنها در قزوین ساکن بوده­اند، در دوران پادشاهی سلسله­ای که مخالف با زرتشتیان بوده­اند در آن ناحیه کشته می­شدند، به ناچار به کرمان که امن­تر بوده است، فرار کرده­اند)»

خاطرات نوشته شده در این کتابچه که درس های بسیار تاریخی دارد، از کودکی هرمزدیار شروع می­شود و تا نزدیکی­های پایان عمر او ادامه پیدا می­کند. در این خاطرات چون جزییات تمام کارهای انجام شده در مدرسه و خانه و....آمده، بسیاری از تاریکی­های تاریخ اجتماعی زرتشتیان در آن زمان روشن می­شود.

هرمزدیار، پس از آنکه به یزد رفته، کارمند تجارتخانه ارباب جمشید می­شود و پس از چندی به سرپرستی شعبه تجارتخانه جمشیدیان در قم می­رسد. پس از ورشکست شدن ارباب جمشید، او به تهران و سپس به یزد و رفسنجان می­رود.سال ها رییس مراکز تلفنی این قسمت­ها بوده و کابل­های تلفنی بین یزد و کرمان و رفسنجان زیر نظر او نصب شده است.هرمزدیار همتی، از بزرگان جامعه زرتشتی بوده و خاطراتش بسیار ارزشمند و روشن کننده گوشه­هایی از تاریخ معاصر زرتشتیان است.

۵) خاطرات اردشیر خاضع اله آبادی

کتاب کوچکی است که به کوشش رشید شهمردان در حیدرآباد هند، در سال1363خ.منتشر شده است.

می­نویسد:« برگهای این دفتر مشتمل بر خاطرات گونگونی است که طی هفتاد سال گذشته برای نویسنده پیش آمده است که نه مردی دانشمند است و نه سیاستمدار...». در جای دیگری می­نویسد: «نگارنده در خانواده کشاورزی متوسط در اله­آباد رستاق یزد در سال 1280شمسی چشم به جهان گشودم...» ، اردشير پورخدارحم پورمرزبان ، با تخلص شعري «خاضع» ،در حدود سال 1280خورشيدي درروستاي اله آباد رستاق در نزديكي شهريزد زاده شد.

پس از پايان تحصيلات ابتدايي دردبستان گودرزي ، به كار كشاورزي پرداخت .چون طبعي روان داشت استاد بمان آموزگار دبستان ، اورا به سرودن شعر تشويق كرد وتخلص«خاضع» به اوداد.

«خاضع» در سال 1306خورشيدي براي نخستين بار به هندوستان رفت ودر بمبئي به كار مشغول شد وجلد اول ديوان خودرا در همان شهر چاپ ومنتشر ساخت .اودرسال 1310خورشيدي كتابفروشي وانتشارات خاضع را درشهر بمبئي بنياد نهاد وبه انتشار وپخش كتاب ها ونشريه هاي فارسي زبان در هند پرداخت ونمايندگي بسياري از مجله هاي فارسي در هند را برعهده گرفت .اودرشناساندن فرهنگ وادب ايران به مردم هند كوششي به سزا كرد وچندين كتاب ديني ، ادبي و...را به فارسي درآنجا منتشر ساخت.

در سال 1314خورشيدي ساختمان دبستان دخترانه اي را پايه ريزي كرد وبراي ساخت آن وتهیه هزينه آموزگارآن به جمع آوري خيرات پرداخت، ولي چون كافي نبود از اين رو به روانشاد«شاهپورفريدون اله آبادي» ساكن كلكته رفت واو تمام مخارج دبستان را به عهده گرفت ودبستان در سال 1316خورشيدي آماده پذيرش نوآموزان شد.

از اردشیر خاضع آثار زیادی به یادگار مانده : ديوان خاضع كه با مقدمه دكتر فرهادآباداني درهند منتشرشد.يزدگرد نامه منظوم ، رباعيات خاضع ، تاريخچه اله آبادرستاق ، اشك مادر ونامه گذشتگان ،تذكره سخنوران يزد كه با پيشگفتار استاد سعيد نفيسي وديباچه دكتر محمد دبير سياقي در بمبئي به چاپ رسيده است.

 ۶) خاطرات 365 روز جمشید پیشدادی 

جمشید پیشدادی که از پیشکسوتان فرهنگی جامعه زرتشتی است، در حدود سی و چند سال معاون دبیرستان فیروزبهرام بوده و در این مدت با نوشتن کتاب های دین آموز برای کودکان، سرودن سرود­ها و انتشارکتاب های شعر برای کودکان به زبان فارسی و زبان دری زرتشتی، و کتاب­هایی در زمینه تاریخ و فرهنگ زرتشتی، از سرشناسان و ناموران جامعه زرتشتی است. جمشید پیشدادی فرزند رستم، زاده 1302خ. تا دیپلم را در یزد گذراند، سپس در مراکز آموزشی یزد به کار مشغول می شود، و پس از چندی به تهران می­آید و در سازمان­های جوانان زرتشتی و فعالیت در انتشار مجله «اندیشه ما»، به کارهای فرهنگی ادامه می­دهد.

کتاب «خاطرات 365 روز یا پاره­ای از سنت­های زرتشتیان در سده گذشته»، از منابع با ارزش تاریخ اجتماعی زرتشتیان است. این کتاب در آمریکا چاپ شده و تنها تعداد کمی از آن بین زرتشتیان ایران پخش شده است.

او در پیش گفتار کتاب می­نویسد:«سرچشمه و پایه ویرمانده­ها از شنیده­ها و مشاهدات نویسنده می­باشد زمان آن روزگار خردی و کودکی دور و بر سال 1302 شمسی قرار داده شده است....»

شرح بسیار مفصل چگونگی زندگی وآداب و رسوم زرتشتیان در کوچه­های شهر یزد، و در محله­های زرتشتی نشین، قسمت عمده کتاب را تشکیل می­دهد. می­نویسد:«...جماعت ما و کوی ما با غیر زرتشتی بنا بر نیاز و یا به سبب همسایگی و یا داد و ستد درگیر بود. بیشترین درگیری­ها هم دوستانه و برادرانه بود، ولی این مانع تعصب خشک و گاهی خشن و ناراحت کننده برخی مسلمانان نسبت به زرتشتیان نبود و چه بسا افراد زرتشتی که جان خود را بر سر این دین نمایی و جد دینی مسلمانان از دست دادند و چه بسا خانواده­ها که به علت نادانی این­گونه نابخردان از شهر و ده خود فراری و به شهر یا ده دیگر پناه می­بردند...»

۷) خاطرات موبد اردشیر آذرگشسب

از موبد اردشیر آذرگشسب دفترچه سرگذشت و خاطراتی باقی مانده که شایسته است به نحو مناسبی به چاپ برسد. او در این دفترچه به سرگذشت خود و خانواده­اش می­پردازد و چگونگی سفر به هند و تحصیل موبدی در آن جا را شرح می­دهد.

او که فرزند دستور نامدار بوده، در یزد به دنیا آمده و در مدرسه کیخسروی به تحصیل موبدی می­پردازد. در صفحه 9 از دست­نویس خاطراتش می­نویسد:« ... اینجانب در روز رام ایزد و بهمن ماه 1274یزدگردی(15/11/1284خورشیدی) از مادر متولد شدم و در چهارسالگی به پلگذاری عمویم روانشاد موبد هرمزدیار موبد خدابخش در آمدم و از آن تاریخ بنام اردشیر موبد هرمزدیار نامیده شدم. ولی مثل ایام پیش از آن باز هم در منزل پدر اصلی خود دستور نامدار و نزد مادرم خرمن دستور تیرنداز و برادرانم زندگی می­کردم و ممس شیرین(شیرین دستور نامدار) هم در این خانه نزد ما به سر می­برد و به من خیلی مهر می­ورزید و شب­ها مرا پهلوی خود می­خواباند.»

این دفترچه از نظر تاریخی اهمییت بسیاری دارد. و روابط خانوادگی و آموزشی و باورهای موبدان را در آن دوران روشن می­سازد.

 ۸) خاطرات موبد رستم شهزادی 

موبد شهزادی در روز سوم ، ماه فروردين ، سال 1291 خورشيدي دريزد( كوي موبدان) زاده شد او فرزند بزرگ خانواده بود .نام پدرشان : موبددينيار و نام مادرشان: سلطان موبد خداداد

در آموزشگاه عالي ويژه موبدزادگان درهندوستان دوره موبدی را به پایان رساندند.

دروس ديني در اين آموزشگاه به 2دوره ( سه سال نخست ويژه موبدان اوستا خوان وچهار سال بعدي، براي رسيدن به پايه موبد دانشمند)تقسيم مي شد كه موبد شهزادي، پس ازبه پايان رسانيدن دوره 7ساله آن درآتش ورهرام بمبئي به مقام«موبددانشمند» نايل شد وعلاوه بر ديپلم عالي ،«مدال خوش اخلاقي موبدان»را نيز دريافت كرد.(پايان دوره 7ساله :سال 1314خورشيدي).

تحصیل دردانشكده حقوق دانشگاه تهران: فارغ التحصيل حقوق قضايي از دانشگاه تهران با درجه ليسانس وپايه ممتاز،عنوان پايان نامه ايشان:«قانون مدني زرتشتيان درزمان ساسانيان» (پايان دوره تحصيلي شان: سال 1325خورشيدي )

آغاز كار موبدي؛ در شهر يزد بابرگزاري برنامه هاي سخنراني وگفتگو در گهنبارخانه ودهات مختلف يزد.


سر انجام در روز 23اسفند ماه سال هفتاد وهشت خورشيدي ، موبد موبدان رستم شهزادي درسن هشتاد وهفت

 سالگي در گذشت.

از موبد بزرگ زرتشتیان، موبد رستم شهزادی نیز دفترچه خاطراتی باقی مانده است(به گفته دختر ایشان مهرانگیز شهزادی). به دلیل اینکه این دفتر را ندیده­ام نمی­توانم در باره آن اظهار نظر کنم. بی­گمان این سرگذشت­نامه بسیار خواندنی است و می­تواند آگاهی­های زیادی درباره تاریخ معاصر زرتشتیان در اختیار خواننده قرار دهد. شایسته است این دفتر به مانند سخنرانی­های موبد،به کوشش دخترشان به چاپ برسد.  

  ۹) خاطرات سروش لهراسب و کتاب یادنامه او

میرزا سروش لهراسب فرزند تیرانداز مهربان و گوهر خداداد زارع در سال 1283خ. در تهران زاده شد. تحصیلات ابتدایی­اش را در مدرسه زرتشتیان و دارالفنون و کالج البرز گذرانید و از سال 1203خ. از سوی ارباب کیخسرو به مدیریت مدرسه دینیاری یزد منصوب شد. در سال 1306خ. به در خواست «انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی» به سرپرستی مووسسات مارکار و مدارس تابع آن رسید و خدمات بسیار ارزشمندی به مووسسات فرهنگی یزد از ساختن مدارس و تعمیر و راه­اندازی آنها انجام داد.وی مردی مدیر و مدبر و در تمام شهر یزد مورد احترام بود. در دوره­های زیادی عضویت انجمن زرتشتیان یزد را به عهده داشت. او در 25/2/1375خورشیدی در تهران در گذشت.

از میرزا سروش نوشته­ها و به ویژه خاطرات بسیاری از زندگی خودش و نیز از بزرگان زرتشتی  در مجله هوخت به چاپ رسیده است. بسیاری از این خاطرات در کتاب یادنامه او که در آمریکا منتشر شده، و توسط جمشید پیشدادی گردآمده، آورده شده است. گویا دست­نویس خاطرات او هنوز در کتاب­خانه مدرسه مارکار در یزد باید موجود باشد، که از سندهای بسیار مهم تاریخ معاصر زرتشتیان است.

۱۰) نوشته­ها و مقالات گوناگون خاطرات در مجله­های مختلف زرتشتی و غیر زرتشتی

ماه­نامه هوخت در مدت طولانی مرتب خود خاطرات بسیاری از بزرگان و فرهیختگان جامعه زرتشتی را به چاپ رساند، که همگی جز سندهای با ارزش تاریخی زرتشتیان است. باید از دوره­های مجله هوخت در کتابخانه­ها به خوبی نگه­داری کرد و وظیفه دینی و ملی است که مقالات مهم دینی و تاریخی آن را بازنویسی و منتشر کرد.

نشریه­های دیگر زرتشتی نیز به نوبه خود، از این­گونه اسناد تاریخی در بر دارند، و مراقبت و پاسداری از آن­ها اهمیت دارد.

برای نمونه در باره ماستر خدابخش نگاه کنید به: فروهر، س14،ش3،ص154/ فروهر، س15،ش11و12،ص470/ هوخت،س12،ش5،ص9/ هوخت، س3، ش5،ص17/ اندیشه ما، بهمن1325،ش12،ص5.

دبیرستان انوشیروان دادگرقسمت2

اعضاي كميته جديد : چون جناب آقاي تقي زاده كه عضو كميته بودند بواسطه طول مدت مسافرت غيبت ايشان بدرازا كشيده بود لذا جناب آقاي حكيم الملك حكيمي بجاي ايشان برگزيده مي شوند . و همچنين آقاي ارباب افلاطون شاهرخ و لعل خانم جمشيديان و آقاي دكتر انوشيروان بامبت نيز به عضويت كميته تهران انتخاب و موافقت مي شود به هنگامي كه آقاي دكتر انوشيروان جي در مسافرت هستند بجاي ايشان خانم عجمي در جلسات كميته و انجمن حضور بهم رسانند.

ضمنا مقرر مي گردد اعضاي جديد و جريان كارهاي دبيرستان نيز براي آگاهي كميته بمبئي اعلام گردد هم چنين آقاي ارباب رستم گيو به مدت يكسال به رياست كميته دبيرستان انوشيروان دادگر برگزيده مي شوند .

دهش : هيئت امناي فند سردارابجي تاتا به انگيزه يكصدمين سال تولد جمشيد جي تاتا برادر رتن بائي تاتا مبلغ يكهزار روپيه براي دبيرستان انوشيروان دادگر دهش مي نمايند كه ضمنا مجلس ضيافتي براي دختران دبيرستان ترتيب داده شود لذا روز پنجشنبه 13/2/1318 مجلس ضيافتي براي دختران تشكيل و اعضاي انجمن و كميته تهران و آقاي فيروزشاه گزدر در اين مجلس حضور مي يابند.

آقاي فيروز شاه گزدر عضو و خزانه دار افتخاري انجمن ايران ليگ و كميته بمبئي بوده كه به تهران آمده و اظهار تمايل مي نمايند كه از كمك زربانو دوباش و گلبانو گزدر دختران روانشاد بهرامجي بيكاجي چند نفر سدره پوشي شوند و آيين يزشن خواني هم برگزار شود لذا روز آدينه 14/2/1318 آيين جشن خواني و سدره پوشي در تالار دبيرستان فيروزبهرام برگزار و از افراد جماعت هم دعوت به عمل مي آيد.

به فرمان رضاشاه ، فاطمه پهلوي در مدرسه زرتشتيان تحصيلات خود را آغاز و انجمن زرتشتيان تهران كلاس ويژه اي در دبيرستان انوشيروان دادگر داير مي نمايد. در روز ورود ايشان ، مادر شان ورقه آئين نامه مدرسه را خواسته و امضا فرموده اند و پيغام داده اند كه نبايد هيچگونه استثنايي قرار داده شود و به مدير دبيرستان تاكيد فرموده اند منتها درجه مواظبت و توجه را بنمايند كه از هر حيث اسباب رضايت باشد.

جشن سالانه آموزشگاه هاي زرتشتيان : هر ساله روز 15 بهمن ( روز بنياد دانشگاه تهرا ن) به جشن هاي سالانه آموزشگاه هاي در سراسر كشور اختصاص داشت و بدين روي انجمن زرتشتيان تهران در اين روز جشني برپا داشته و طي برنامه اي گزارش كارهاي آموزشگاه ها را به آگاهي حاضران در جشن مي رساند و گواهي نامه فارغ التحصيلان را با جوايز اهداء مي نمود.

جشن 15 بهمن 1319 خورشيدي تمايز خاصي نسبت به جشن هاي گذشته داشت چون فاطمه پهلوي از كلاس ويژه دبيرستان انوشيروان دادگر به اخذ گواهي نامه نايل گرديده بودند.

پيشرفت هاي ورزش : ورزش دبيرستان زير نظر مربيان كارآزموده مانند آقايان جلال مفيدي و خانم اقدس لنگراني و پيشرفت هاي چشمگيري داشته و همواره ورزشكاران به اخذ مدال و جام هاي فيروزي (كه سه سال پي در پي برنده مي شدند) نايل مي گردد.

پخت وپز: كار پخت و پز دانش آموزان زير نظر مربياني مانند روانشاد مهربانو فروردين همواره مورد تحسين بوده است

روانشاد بانو بهزادي :  دريغ است نامي از بانويي كه سراسر زندگي خود را وقف آموزش و پرورش دختران اين كشور كرده برده نشود . اين بانوي گرامي چهره درخشاني بود كه در را ه فرهنگ اين سرزمين بيش از حد تصور كوشش نمود . وي بيش از پنجاه سال به كار فرهنگي اشتغال داشت كه خاطراتش در انديشه مادران امروز كشور جوشان و گرامي است . شمع وجود وي در بيست و پنجم مهر ماه 1353 خورشيدي خاموش شد و نام نيكش براي هميشه پايدار است . روانش شاد و يادش گرامي باد .

تالار ورزش منور آباديان : در سال 1343 روانشاد بانو منور آباديان با كمك همسر خود روانشاد رستم آباديان ( بنيادگزار كودكستان رستم آباديان) تالار ورزشي در محوطه دبيرستان انوشيروان دادگر برپا نمود . اين بانوي فرهنگ دوست به پاس خدماتش از دست بالاترين مقام مملكتي به اخد نشان سرافراز گرديد.

شوفاژ سانترال دبيرستان : با توجه فاطمه پهلوي ، جناب آقاي دكتر منوچهر اقبال رئيس هيئت مديره مدرسه و مدير عامل شركت ملي نفت ايران دستور نصب شوفاژ سانترال دبيرستان را در سال 1351 خورشيدي مي دهند و اين كار بنا به استدعاي بانو فرهنگ رئيس وقت دبيرستان انجام مي گيرد .

دوره راهنمايي انوشيروان دادگر: در اجراي نظام جديد آموزشي دوره راهنمايي انوشيروان دادگر در اشكوب دوم دبيرستان بطور مجزا برابر آيين نامه مصوب وزارت آموزش و پرورش به كار ادامه مي دهد

مديران آموزشگاه دخترانه زرتشتيان :

1- مترجم همايون فره وشي

2- بانو معصومه آذري

3- علي اصغر فصيحي

4- ملك تاج خانم

5-  ميرزا اسفنديار افسر كشميري

6- همدم خانم نبوي

7- فهيمه خانم حاتمي

8- عفت خانم سميعيان

9- خانم لوئيز اورشان از سال 1315 تا بهمن ماه 1327 

10- بانو ژوليا گوركيان از مهر ماه 1328 تا سال 1332

11- خانم اختر معدلي از سال 1333 تا سال 1337

12- خانم فخرايران بايندر از اسفند1337 تا تيرماه 1347

13- خانم باهره فرهنگ از تيرماه 1347 تا مهر ماه 1354

14- خانم فرخ وكيل از آذر 1354 

15- خانم محمدي

16- خانم مقدم

17- خانم اكبر نژاد

18- خانم پور رشيدي

19- خانم رضواني تبار از 1365 

آمار دانش آموزان دبيرستان از ابتدا تا 1355 خ.

سال آموزشي دانش آموزان فارغ التحصيلان 

16-1315 248 نفر 18 نفر 

17-1316 247 23

18-1317  271 37

19-1318 269 36

20-1319 288 39

21-1320 334 45

22-1321 360 34

23-1322 367 43

24-1323 425  47

25-1324 496 59

26-1325 567 59

27-1326 710 56

28-1327 783 66

29-1328 790 56

30-1329 872  84

31-1330 854 80

32-1331 912 84

33-1332 931 106

34-1333 942 190

35-1334 934 219

36-1335 936 179

37-1336 867 119

38-1337 801 115

39-1338 681 95

40-1339 646 72

41-1340 633 77

42-1341 618 نفر 89 نفر

43-1342 664 100

44-1343 550 82

45-1344 531 105

46-1345 536 95

47-1346 426 62

48-1347 442 72

49-1348 581 105

50-1349 677 122

51-1350 841 97

52-1351 819 103

53-1352 839 79

54-1353 1087  123

1355-1354 1054 132

 دبيرستان تاريخ پر فراز نشيب خويش را ادامه داد و در خرداد ماه 1369 هنگام امتحانات نهايي بدليل فرسودگي سيم هاي برق دچار آتش سوزي شديدي گرديد كه منجر به تخريب سقف سالن امتحانات (سالن اجراي گهنبار) و يز قسمتي از سقف طبقه دوم گرديد. نكته مهم در مورد اين آتش سوزي فداكاري پرسنل دبيرستان در خروج دانش آموزان و نيز پرونده هاي تحصيلي از ميان آتش بوده است و نيز درايت و آينده نگري ماموران سخت كوش آتشنشاني كه با گرفتن آب بر روي سر در و تابلوي بزرگ دبيرستان واقع در ضلع جنوبي مشرف بر حياط مانع تخريب اين اثر تاريخي شدند.

پس از تعميرات لازم دبيرستان دوباره باز گشايي شد و درحال حاضر پذيراي دانش آموزان مي باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع:

كتاب يادداشتهاي كيخسرو شاهرخ- چاپ پرچم صفحه 94 تا 101

مهنامه زرتشتيان شماره 47 و48و49و50 آبان ماه 1355 خورشيدي - از صفحه 19 تا 41.

 دبیرستان انوشیروان دادگرقسمت1

   دبیرستان انوشیروان دادگر

 

از ديرباز زرتشتيان بنا بر آموزش های اشوزرتشت ، دانش پروري را در سر رفتار و زندگی خويش جای داده اند و از بينان گزاران آموزشگاه های در جای های گوناگون ایران و جهان بوده اند و با توجه به اصل برابري زن و مرد در دين زرتشتي، از همان ابتدا نيز آموزش دختران مورد توجه قرار داشته است.

در سال 1287 خورشيدي آموزشگاه دختران زرتشتيان بنيان گذاشته شد. اين آموزشگاه در سال 1301 همزمان با گشايش دبستان ايرج به آن مكان انتقال يافت. و در سال 1315 خورشيدي دبيرستان و دبستان از يكديگر مجزا و دبيرستان انوشيروان دادگر به ساختمان كنوني جا به جا شد.

تاريخچه دبيرستان نوشيروان جي تا تا :

همينكه كار دبيرستان فيروزبهرام به پايان رسيد ، ضرورت ايجاد كرد كه دبيرستاني مخصوص براي دختران ساخته شود لذا با مرحوم اردشيرجي سخن به ميان آمد كه بايد در اين باب اقدامي كرد . به آقايان دينشاه ايراني و كلنل مهربان ايراني نوشته شد، آنها و عده ای ديگر با مرحومه خانم راتن بايي بانجي (تاتا) از سلسله موبدان و ساكن نوساري هندوستان ملاقات و اقدام كردند و مشاراليها قبول نمود يكصد هزار روپيه براي آن كار بدهد با شرط اينكه زمين آن را دولت يا انجمن بدهد و ضمنا كميته اي را در بمبئي تشكيل داد و مقرر آنكه كميته اي نيز در تهران مركب از زن و مرد مسلمان و زرتشتي تشكيل يابد ، به موقع اجرا گذارده شد.

نامه خصوصي : براي نظارت بر كارهاي ساختمان و دهش بانو رتن بايي تاتا در نشست بيست و سوم خورداد ماه 1309 خورشيدي به آگاهي انجمن زرتشتيان تهران مي رسد.

روانشاد اردشير جي شاپور جي يك نامه خصوصي شخصا از بمبئي دريافت مي كند مبني براينكه بانو رتن بايي تاتا كه مايل بوده اند يكصد هزار روپيه براي بنياد گذاردن يك مدرسه دخترانه زرتشتيان تهران بپردازند، اجازه پرداخت اين مبلغ را داده اند.

انجمن كه آشنايي به موضوع داشته فرهنگ دوستي اين بانوي ايراندوست را مي ستايد و جستجوي براي انتخاب و خريد زمين مناسبي را براي دبيرستان دخترانه در دستور كار خود مي گذارد.

خبر رسمي : در نشست بيست و يكم شهريور 1309 خورشيدي به آگاهي انجمن مي رسد كه منشي بانو رتن بايي تاتا تلگرافي مخابره و مفادش اين است كه بانوي معزي اليها يكصد هزار روپيه بابت ساختمان و اثاثيه مدرسه متوسطه دخترانه اهدا مي كند كه زمين آن را دولت و يا انجمن زرتشتيان نيز بدهد .

تشكيل كميته :  براي نظارت بر كارهاي ساختمان و امور مربوط به دبيرستان كميته اي در بمبئي مركب از : سر هرمزجي.س.د.ادن والا- پشوتن .د.ماركر- برزو.س.ج.آگا- فاردوم.ك.داداچانجي- ويكاجي آ.تاراپوروالا- كارشجي ليمجي- كيخسرو.آ.فيتر- فيروز.س.گزدر- سهراب.س.واديا- دينشاه.ن پاوري و كميته اي در تهران مركب از آقايان : حسن تقي زاده- نيرالملك هدايت- اردشير جي ريپورتر- بانو مستوره افشار بانو منيژه شاهرخ- بانو شيرين ريپورتر- ارباب كيخسرو شاهرخ- ارباب رستم بهمن شاهپور- ارباب افلاطون شاهرخ- ارباب گشتاسب فيروزگر- مهربان خداداد مهر- جهانگير بادني تشكيل مي گردد.

وپس از آن كه آقايان تقي زاده نتوانستند حاضر شوند و آقاي اردشير جي مرحوم شد عده به دوازده نفر بالغ شد كه فقط جهانگير بادني از خارج و بقيه از اعضا انجمن زرتشتيان تهران بودند. اين كميته بايستي بمعيت انجمن مزبور عمل را اجرا كند . در بدايت امر آقاي تيمورتاش وزير دربار ( عبدالحسين ) وعده دادند كه بلديه (شهرداري) زمين آن را خواهد داد ولي قريب يكسال به طول انجاميد و اثري نشد و بعد از اقدامات زياد بالاخره دولت قبول كرد كه بعد از يكسال ديگر پنجهزارتومان از آن بابت كمك كند و كرد. لذا انجمن زرتشتيان در صدد تهيه زمين برآمده و ده هزار متر زمين به بيست هزار تومان در خيابان شاهرضا (انقلاب ) خريداري كرد و بيست هزار تومان وجه آن از بانك ملي قرض شد كه پنجهزار تومان را دولت داد.و پانزده هزار تومان قرض باقي ماند

تهيه زمين : داستان تهيه زمين براي دبيرستان انوشيروان دادگر بسيار طولاني است زمين هاي گوناگون با وسعت هاي كم و بيش در خيابانهاي مختلف شهر تهران مورد بازديد و قيمت برداري و با صاحبان آنها گفتگو مي شود همچنين با مقامات دولتي و هيئت دولت مذاكره و وعده هاي كمك هاي مالي و دادن زمين از طرف آنها هر يك داستاني دارد و اوقات انجمن و اعضاي انجمن را به نحوي گرفته اكه از حوصله اين نوشته بيرون است .

بهر تقدير انجمن براي آنكه مدت پرداخت يكصدهزار روپيه مقتضي نشود تصميم مي گيرد كه از وجوه انجمن نسبت به تهيه زمين اقدام گردد ولو اينكه انجمن مجبور به گرفتن وام گردد.

خريد زمين : جستجو براي تهيه زمين اوج مي گيرد در هر نقطه شهر زمين مناسبي در نظر گرفته مي شود ولي گران است و انجمن موافقت نمي نمايد تا آنكه نظرها از داخل شهر به بيرون از دروازه يوسف آباد برمي گردد تا آن زميني كه مناسب تر و نزديكتر است خريداري و زودتر سنگ بنا گذارده شود.

لذا در هشتمين نشست دوره چهاردهم مورخ بيست و چهارم شهريور ماه 1312 خورشيدي به آگاهي انجمن مي رسد كه ده هزار متر مربع از زمين هاي خيابان شاهپور بيرون دروازه يوسف آباد ( جاي كنوني دبيرستان انوشيروان دادگر) خريداري شده است كه مورد تاييد كميته بمبئي هم قرار گرفته است .

درگذشت بانو رتن بايي تاتا: بانوي نيكوكار رتن بايي از جهان درمي گذرد و به پاس قدرداني و يادآوري كار نيك آن روانشاد آيين پرسه در آدريان تهران روز 27 آذر 1309 برگزار مي شود و انجمن زرتشتيان تهران تلگراف تسليتي توسط انجمن ايران ليگ به بازماندگان آن روانشاد مخابره مي كند ولي در به انجام رساندن انديشه نيك وي پي گيري ادامه مي يابد.

نقشه ساختمان: تهيه نقشه ساختمان دبيرستان دخترانه رتن بايي تاتا به مهندس ماركف واگذار مي گردد و پس از آنكه نقشه ساختمان مدرسه و نقشه ساختمان مسكوني كه به آن افزوده گشته آماده مي شود ، همراه با برآورد آن در جلسه مورخ 26/10/1309 انجمن ارائه مي گردد.

ديوار كشي : انجمن ضمن سپاسگزاري از روانشاد ارباب گشتاسب فيروزگر كه زحمت خريد زمين را بعهده داشته از ايشان و روانشاد ميرزا اردشير كيامنش در خواست مي نمايد كه نسبت به تعيين حدود و ديواركشي اقدام نمايند تا پس از تصويب نقشه و گذاردن سنگ بنا ، ساختمان دبيرستان آغاز شود .

سنگ بنا : پس از آنكه نقشه ساختمان دبيرستان انوشيروان دادگر به بمبئي فرستاده شده و مورد تصويب كميته بمبئي قرار مي گيرد از طرف كميته يادآوري مي شود كه بيش از يكصد هزار روپيه وجهي براي ساختمان پرداخت نخواهد شد و براي آغاز موافقت شده است كه 25 هزار روپيه بفرستند و بهر جهت دوم شهريور 1313 خورشيدي ساعت پنج پس از نميروز جشن نهادن سنگ بنا در محل با حضور رئيس الوزراء و عده اي از رجال و محترمين و معاريف و اعضاي انجمن زرتشتيان و بانوان و آقايان زرتشتي در حدود سيصد نفر برگزار مي گردد.

. .« نقل از اطلاعات سوم شهريور 1313» 

آيين گذاردن سنگ يادبود در زير پي ساختمان دبيرستان انوشيروان دادگر

عصر روز پنجشنبه آقاي رييس الوزراء و بعضي از آقايان وزراء و عده اي از محترمين و ارباب دانش و مديران دانشكده ها و جمعي از خانم هاي محترمه ايراني در محل واقعه در قسمت غربي كالج آمريكايي ، بيرون دروازه يوسف آباد براي نصب نخستين سنگ بناي دبيرستان دختران كه به نام دبيرستان انوشيروان دادگر ناميده شده حضور بهم رساندند محل پذيرايي از مدعوين محوطه اي در ميان چهار ديوار محصور و مسطح بود . پي بناي دبيرستان در يك قسمت كنده شده و در دو سمت محوطه مزبور چندين چادر برپا و از طرف انجمن زرتشتيان و آقاي ارباب كيخسرو شاهرخ پذيرايي به عمل مي آمد. در ابتداي مراسم آقاي ارباب كيخسرو شاهرخ بياناتي ايراد كرد و توضيح داد كه اين مدرسه با دهش خيريه مرحومه خانم راتن بايي يامجي كه قبل از درگذشت خود يكصد هزار روپيه از دارايي خود را به اختيار انجمن پارسيان هندوستان براي تاسيس مدرسه عالي دخترانه در طهران اختصاص داده است . ساخته مي شود و بياد پدر آن خانم با داد و دهش مرحوم انوشيروانجي ، بنام انوشيروان دادگر خوانده شد .

بعد آقاي فروغي رييس الوزراء لوحي را كه بيادگار نصب اولين سنگ بناي مدرسه تهيه شده بود در زير پي قرار دادند و ضمن بياناتي اظهار داشتند : طايفه نجيب پارسيان چه در ايران و چه در هندوستان اسم ايراني را در نهايا شرافت محفوظ داشته و به واسطه رفتار و كردار خود ثابت كرده اند كه حقيقتا قوم ايراني قوم نجيبي است

(سنگ بناي دبيرستان انوشيروان دادگر كه در دل خاك نهاده شده : بياري اهورامزدا يكتا و هنگام خسروي شاهنشاه فيروزبخت توانا رضاشاه پهلوي كه فر و فيروزيش روزافزون باد اين ساختمان فراز دبيرستان زرتشتيان از دهش آمرزش روان سركار راتن بايي بامجي ( تاتا ) يكي از بانوان پاك منش هندوستان بنام بهشت آشيان پدر بزرگوار خود نوشيروانجي برافراشته و به « فراز دبيرستان نوشيروان دادگر» نامزد ميشود لادبرآن در روز پنجشنبه آغاز شهريور ماه 1313 خورشيدي كشوري سنگ پايه آن به فرخنده دست شت پاك گوهر « حضرت اشرف آقاي ذكاء الملك فروغي رئيس الوزراء » گذارده و براي آن بانوي فرخ نهاد و پدر مهروفرش آمرزش درخواست ميشود .)

جشن هزاره فردوسي : يك ماه و بيست روز پس از نهادن سنگ بناي دبيرستان انوشيروان دادگر و آغاز ساختمان مدرسه ، گشايش آرامگاه فردوسي از سوي رضا شاه انجام مي گيرد.

و در اين مدت عده اي از پارسيان به ايران مي آيند. دستور انوشيروان- بهرام گور- جمشيد اون والا در جشن شركت مي كنند. ولي دينشاه ايراني بعلت كسالبت عذر خواسته بودند و طي نامه اي مژده مي دهند كه خانم نوازبانو تاتا عمه روانشاد بانو رتن بايي تاتا قبول كرده اند كه از فند خيريه سرداراب تاتا مبلغ 70 تا 75 هزار روپيه براي نگاهداري دبيرستان رتن بايي تاتا ( انوشيروان دادگر) بپردازند . و وعده مي دهند كه در صورت امكان مايل اند به تهران آمده و وجه مزبور را شخصا بپردازند و گرنه خواهند فرستاد .

هما بايي مهتا: بانويي نيكوكار كه هميشه در كار هاي نيك و فرهنگي دستي گشاده داشته ، به مناسبت جشن هزاره فردوسي به ايران مي آيد پس از بازديد از مدارس زرتشتيان و ساختمان دبيرستان رتن بايي تاتا ، كمك هميشگي خود را دو برابر مي نمايند .

نامه نواز بانو تاتا : در حاليكه در جلسه چهارم آبان 1312 به آگاهي انجمن مي رسد كه مدرسه رتن بايي تاتا زير نظر و دستور ميرزا اردشير كيامنش بخوبي پيشرفت داشته و كمك هاي بي دريغانه ايشان مورد ستايش انجمن قرار مي گيرد، نامه اي از سوي خانم نواز بانو تاتا به عنوان آقاي فروغي رئيس الوزراء مي رسد مفادش اين كه ايشان كه امين ماليه فند خيريه سرداراب تاتا هستند با موافقت كميته فند مزبور تصويب نموده اند سالي سه هزار روپيه براي نگاهداري هميشگي دبيرستان روانشاد رتن بايي تاتا ( انوشيروان دادگر) مرتبا توسط رئيس انجمن زرتشتيان بپردازند و موجب شادماني انجمن مي گردد. 

نام دبيرستان انوشيروان دادگر: دبيرستان رتن بايي تاتا با موافقت كميته هاي مدرسه در تهران و بمبئي بنام روانشاد انوشيروان جي راتن جي تاتا پدر بانوي نيكوكار نامگذاري و بنام دبيرستان انوشيروان دادگر ناميده مي شود .

- از انجمن ايران ليگ گزارش زندگاني بانو رتن بايي تاتا خواسته مي شود كه در تالار دبيرستان انوشيروان دادگر گذاشته شود .

گسترش دبيرستان : ميرزا اردشير كيامنش و ارباب خداداد سيروسي در اين جلسه مشترك آمادگي خود را براي واگذاري زمين هاي پهلوي دبيرستان براي گسترش مدرسه با بهاي خريداري شده اعلام مي دارند موجب سپاسگزاري و شادماني انجمن و كميته مي گردد.

آماده گشايش : در جلسه مشترك كه از اعضاي انجمن و كميته در سي ام امرداد 1315 خورشيدي در محل دبيرستان انوشيروان دادگر تشكيل مي شود به آگاهي مي رسد به انگيزه آغاز سال آموزشي دبيرستان با حضور مقامات مملكتي رسما گشايش خواهد يافت .

در اين جلسه نيز گفته مي شود كه چهار هزار متر مربع از زمين هاي پيرامون دبيرستان خريداري و به وسعت دبيرستان افزوده گشته است .

نقل قول ارباب كيخسرو شاهرخ : خوشبختانه پانزده هزار تومان قرضه اوليه باين نحو پرداخته شد كه اتفاقا شش روز قبل از انقضاي موعد آن دوست من آقاي گونارد آندرسن سوئدي يكي از محترمين ، در اين موقع مشاراليه در ايران و براي خداحافظي نزد من آمده بود از من پرسيد كه در مقابل محبت هاي شما من چه خدمتي مي توانم كرد ؟ جواب دادم توقعي ندارم ولي اگر بخواهيد مي توانيد به مدارس ما كمكي بكنيد . پرسيد چه مبلغ؟ جواب دادم اعانه بسته به ميل خود اشخاص است سري پايين انداخته فكري كرد و گفت دو هزار ليره مي دهم. تشكر كردم و دو روز بعد نماينده او پانزده هزار و چهارصد تومان قيمت دوهزار ليره را پرداخت كه به بانك پرداختم و راحت شديم .

قيمت اين چهارهزار متر بعدي كه گران خريداري شده بود و بابت كسر بنايي عمارت مدرسه كه انجمن داده بود باز انجمن بيست هزار تومان نزد بانك ملي مقروض شده بود. آن هم به اين قسم جبران گرديد كه آقاي ارباب رستم شاهپور قطعه زميني به مبلغ يك هزار و پانصد تومان خريده تقديم انجمن نموده بود چون آن محل را انجمن لازم نداشت و اتفاقا ترقي كرد آن هم به بيست هزار تومان فروخته اين فقره ديگر قرض انجمن پرداخته شد . چيزي كه براي تكميل كار مدرسه باقي مانده بود تهيه اثاثيه آن . من مراسله اي به خانم نوازبايي عمه خانم راتن بايي نوشته استمداد كردم . اين خانم خيرخواه نيز اقدام كرد و چند روز قبل از جشن سال هزارم فردوسي در 1313خ.مراسله اي از امناي خيريه خزانه خيراتيه سردارابجي تاتا به آقاي فروغي رئيس الوزراءو من رسيد كه يادگار جشن هزارساله فردوسي براي هميشه و استمرارا سالي سه هزار روپيه براي نگاهداري و اثاثيه دبيرستان انوشيروان دادگر خواهد رسيد و از محل سه ساله اوليه تهيه اثاثيه ابتدايي دبيرستان شد . اگرچه آقاي حكمت وزير معارف در روز گشايش با حضور جمعي تعهد كردند كه قسمت لابراتوار اين دبيرستان را از محل معارف تهيه خواهند فرمود ولي متأسفانه هنوز تأمين نشده. 

اين مدارس زرتشتيان در اوائل منحصر به شاگردان زرتشتي بوده ولي بعدا مخلوط شده و حاليه تقريبا سه ربع مسلمان بقيه زرتشتي است


گشايش دبيرستان: برابر دعوت تلگرافي از اعضاي انجمن ايران ليگ و كميته نظارت بر ساختمان دبيرستان در بمبئي و همچنين دعوت از رجال و محترمين و فرهنگيان جشن گشايش دبيرستان انوشيروان دادگر در دو روز نوزدهم و بيستم شهريور با حضور هيئت دولت و عده اي از نمايندگان و اعيان و رجال و اعضاي انجمن زرتشتيان تهران و گروهي از زرتشتيان آبرومندانه برگزار مي گردد.

و به همين مناسبت تبريكات فراواني به انجمن مي رسد كه از آن ميان تلگراف تبريك از انجمن ايران ليگ جلب توجه مي نمايد.

مدير جديد : پس از گشايش دبيرستان ، خانم عفت سميعيان بعلت ماموريت شوهرش از مديريت دبيرستان استعفا مي كند و بنابراين كفالت دبيرستان به ميس لوئيز اورشان يكي از دبيران واگذار مي گردد.

كلاس موسيقي : کلاس موسيقي به مسئوليت آقاي مختاري رئيس تعليمات موسيقي وزارت معارف و يكي ديگر از دبيران موسيقي تشكيل مي گردد تا داوطلبان بتوانند موسيقي بياموزند .

حقوق دبيران : بنا به درخواست انجمن آقاي ارباب رستم بهمن شاه پور كه همواره و در هر هنگام در كارهاي خيريه كمك و همراهي داشته اند پذيرفتند كه هر ماهه حواله حقوق مدارس بنام شركت نسبي گيو و شركاء صادر شود.

نامه ايران ليگ : در جلسه هفتم اسفند 1315 خورشيدي به آگاهي انجمن مي رسد كه انجمن ايران ليگ طي نامه اي در پاسخ نامه انجمن زرتشتيان در باره سازمان و اداره دبيرستان انوشيروان دادگر درخواست كرده اند كه برابر وصيت نامه بانو رتن بائي تاتا روي كاشي و سر لوحه دبيرستان علاوه بر « دبيرستان انوشيروان دادگر » كلمه « دختران » و «زرتشتيان» هم افزوده شود و گذشته از آن تاريخچه دبيرستان به دو زبان فارسي و انگليسي نوشته و نصب گردد ضمنا كارهاي دبيرستان انوشيروان دادگر مانند پيش با انجمن و آگاهي كميته تهران باشد.

جلسات مشترك : جلسات كميته مرتبا در تهران تشكيل و پيشرفت هاي دبيرستان و اشكالات كار مطرح ومورد بررسي و چاره جويي قرار مي گيرد.

نخستين جلسه پس از درگذشت ارباب كيخسرو شاهرخ كه 10/4/1319 بوقوع پيوست روز يكشنبه 6/10/1321 ساعت 10 بامداد با حضور جناب آقاي نيرالملك هدايت (عضو كميته) آقاي ارباب رستم گيو (عضو كميته و انجمن) منيژه خانم شاهرخ (عضو كميته) آقاي جهانگير بادني (عضو كميته) آقايان : ارباب گشتاسب فروتن (عضو انجمن) ارباب گشتاسب فيروزگر (عضو كميته و انجمن) ارباب رستم آباديان (عضو انجمن) ارباب مهربان مهر (عضو كميته و انجمن) ارباب اردشير كيامنش (عضو انجمن) ارباب بهمن پوروشسب (عضو انجمن) ارباب سروش زارع (عضو انجمن) آقاي سهراب سفرنگ (عضو انجمن) در دبيرستان انوشيروان دادگر تشكيل مي يابد .

نخست آقاي ارباب رستم گيو از درگذشت روانشاد ارباب كيخسرو شاهرخ رئيس كميته دبيرستان انوشيروان دادگر در تهران و درگذشت روانشاد دكتر فريدون داداچانجي رئيس كميته دبيرستان انوشيروان دادگر در بمبئي و همچنين درگذشت روانشاد شيرين خانم ايدلجي ( همسر اردشير جي شاپور جي ريپورتر ) عضو كميته دبيرستان انوشيروان دادگر در تهران اظهار تاسف نموده و مي افزايند كه تشكيل جلسات كميته و انجمن بواسطه پيش آمدهايي مدتي به تأخير افتاده و گزارش جريان كار آموزش هزينه و درآمد و آمار دانش آموزان و پيشرفت و موفقيت هاي دبيرستان انوشيروان دادگر را از تاريخ گشايش دبيرستان به آگاهي جلسه مي رسانند .

· همچنين از هيئت امناي فند خيريه سردارابجي تاتا كه سالي سه هزار روپيه براي نگاهداري و خريداري اثاثيه دبيرستان نوشيروان دادگر تقبل و مرتب رسانده اند اظهار سپاسگزاري مي شود .

· همچنين درباره پيشرفت و موفقيت هاي درسي اخلاقي هنري و ورزشي كه در طي سال هاي آموزشي نصيب دبيرستان انوشيروان گرديده و در نتيجه مورد تقدير و تمجيد وزارت فرهنگ واقع و باخذ تقدير نامه و مدال و جام فيروزي نائل گرديده اند .

· و درباره لزوم آزمايشگاه و گسترش كتابخانه و ساختمان استخر شنا و همچنين تكميل وسايل آموزشي و پرورش دانش آموزان صحبت مي شود.

· و خلاصه درآمد و هزينه و كسر بودجه دبيرستان مطالبي به آگاهي جلسه مي رسد .

· و در پايان از كمك هاي كميته بمبئي و انجمن ايران ليگ سپاسگزاري و اظهار اميدواري مي شود كه با كمك و راهنمايي آن كميته تهران كسر بودجه و نقايص موجود رفع و موجبات حسن اداره و آبرومندي و نيكنامي دبيرستان انوشيروان دادگر بيش از پيش فراهم آيد .

آنگاه جناب آقاي نيرالملك هدايت و آقاي جهانگير بادني شرحي از حسن اداره و پيشرفت دبيرستان انوشيروان دادگر كه در اثر حسن مساعي و مراقبت و توجه انجمن زرتشتيان فراهم و كسر بودجه دبيرستان نيز تاكنون بكمك انجمن تامين گرديده بيان و با اظهار خوشوقتي و امتنان وعده مي دهند كه كميته تهران نيز از هرگونه كمك و مساعدت ممكنه دريغ نخواهند داشت .  

 ياري پارسيان هند به ايرانيان زرتشتي

 پارسیان در سال های پایانی سده نوزدهم و سال های نخستین سده بيستم ميلادي ، دومووسسه بزرگ را براي ياري رساندن به همكيشان خود در ايران بنیان نهادند :

١ ) انجمن اكابر پارسیان هند.
٢ ) انجمن زرتشتيان ايراني ـ بمبئي .
اين دو انجمن، كه سال ها سرپرستي مووسسات مهم زرتشتي در يزد و تهران را به عهده داشتند، تحولات اساسی و بنيادين در جامعه زرتشتي ايجاد نمودند كه هنوز هم تا به امروز جامعه زرتشتي ازثروت و تفكر آن ها استفاده مي كند. این انجمن ها چرا و با چه انگیزه ای سرمایه های کلان و مدیریت های قوی را برای ایجاد پایه های آموزش و فرهنگ در ایران به کار بستند؟
مطالعه تاریخ این انجمن ها و سرگذشت سازمان ها و انجمن هايي كه باني آنها پارسيان بوده اند ،  به ما یاری می دهد تا دریابیم که  مهمترین نیرویی که آنها را به ایران کشاند و توانستند زرتشتیان را نجات دهند و ایرانیان زرتشتی را از  فقر فرهنگی نجات دهند؛ دو عامل «عشق به ایران» و «باور به دین پاک اشوزرتشت» بوده است.
در اين گفتار تاريخچه این انجمن ها آورده شده است:

انجمن اكابر پارسیان هند
پارسیان كه از نابساماني، فشارهاي تعصب مذهبي، بي سوادي و فقر در جامعه زرتشتي آگاه شده بودند ، ابتدا در سال 1854م. نخستین نماینده خود ــ مانگجي ــ را براي مشاهده احوال زرتشتيان وگزارش اوضاع، به ايران فرستادند. ايشان در نامه هايي به هند ( كه متن آنها بسيار تكان دهنده است ) مشكلات و بدبختي های زرتشتيان را به هند گزارش كرد ( گويا اين نامه ها چاپ شده است).
پارسیان علاقه مند به همكيشان خود در ايران ، پس از مطالعه اين گزارش The Persian Zoroastrian Amelio Ration ( «انجمن اصلاح حال زرتشتيان ايران» ) را در سال 1855 م. بنیان نهادند. اين انجمن بعدها به نام « اكابر پارسیان هند » معروف شد. 
 نخستين نماينده اين انجمن در ايران، روانشاد مانگجي بود . از اقدامات اساسي او الغاي جزيه در سال 1872 م . بود . ايجاد مدارس زرتشتي ، يافتن استعدادهاي درخشان ، برگزاري سدره پوشی، گهنبارها و جشن ها و غيره از ديگر كارهاي فرهنگي او بود.
دومين نماينده انجمن اكابر ، روانشاد كيخسرو كوچه بيوكي بود . او ليسانسيه بود و در سال 1890 م . پس از درگذشت مانگجي به ايران آمد . تأسيس انجمن ناصري زرتشتيان يزد و كرمان از ابتكارات اوست . از ناصرالدين شاه لقب « خانصاحب » گرفت . او در سال 1893 م . در كرمان کشته شد.
اردشير ادلجي ريپورتر سومين نماينده اي است كه مامور امور زرتشتیان در ايران شد. در زمان او مدرسه هاي زرتشتيان در روستاهاي يزد تأسيس شد . تاريخ درباره او قضاوت هاي گوناگون كرده است . او از با نفوذترين چهره هاي سياسي ـ فرهنگي دوره رضاشاه بود و به علت قدرت بيان كم نظير به انگليسي و فارسي از نوابغ زمان خود بود .
روانشاد پستن جي تسكر ، چهارمين نماينده انجمن اكابر بود . تدریس و سكونت در مدرسه كيخسروي يزد و رسيدگي به امور ١٣ دبستان روستاها از وظايف او بود . در اين زمان سرپرستي زرتشتيان در تهران ، يزد و كرمان به عهده انجمن هاي زرتشتيان محل واگذار شده بود و مشكلات و مسایل با مشاركت اين انجمن ها حل مي شد و آنهايي كه در محل قابل حل نبود، به روانشاد كيخسرو شاهرخ نماينده زرتشتيان در مجلس شوراي ملي ارجاع مي شد.
پنجمين نماينده این انجمن در ایران، روانشاد دستور پشوتن بود. از كارهاي او اتحادي بود كه بين مدارس يزد به وجود آورد . مدرسه هاي خسروي، دينياري و كيخسروي در زمان او داراي معلم هاي مشترك شدند و هر زمان كه لازم بود جلسه مشترك مديران را تشكيل مي داد.
نماينده ششم روانشاد فرامرز سهراب ماستر بود. ايشان ساختمان مدرسه كيخسروي را تعمير و كلاس بندي كرد . مدرسه متوسط كيخسروي را جايگزين مدرسه ابتدايي كيخسروي نمود. سنگ بناي آتش بهرام و دبيرستان نوبنياد كيخسروي در زمان ايشان به دست بانوي دهشمند همابايي مهتا دختر پتيت با حضور شوهرش جهانگير مهتا و هم چنين پشوتن ماركار و كلنل مهربان ايراني و ديگر پارسيان در سال 1313 خورشيدي نهاده شد .
رستم اسفنديارخان صاحب كه داراي دانشنامه تحصيلات عالي از دانشگاه پونه هند بود ، نماينده بعدي انجمن اكابر بود . ايشان به تدريس انگليسي و علوم در دبيرستان كيخسروي و سرپرستي مدارس روستاها اشتغال داشت .
آخرين نماينده از هند جهانبخش دارو والا بود . ايشان استاد زبان و ادبيات انگليسي از دانشگاه هند بود. با اقدامات او ساختمان نو بنياد آتش بهرام يزد به دست ارباب رستم گيو گشايش يافت . اين ساختمان از دهش خانواده پتيت و به كوشش و سرپرستي ارباب جمشيد امانت تكميل گرديد . 
 جمشيد پيشدادي از زمان ورود دارو دارو والا به يزد تا مراجعت به هند معاون ايشان بود .
جهانخش دارو والا نويسنده اي توانا بود و چندي مقالاتش در مجله هوخت به چاپ مي رسيد .
پس از مراجعت او به هند ، اداره مدارس شهر و روستا به انجمن يزد واگذار شد و پرداختي ها كه هنوز هم از هند مي آمد، توسط انجمن و به سرپرستي بهرام سروش فرهمند انجام مي گرفت .
چندي پس از آن نمايندگي انجمن اكابر به ارباب سهراب رستم كيانيان و بعد از مدتي به علت كسالت ايشان ، به ميرزا سروش لهراسب واگذار گرديد .
این انجمن، به نام « انجمن بهبود زرتشتيان ايران » معروف به « انجمن اكابر پارسيان هند» به شماره 456 در تاريخ 21/3/1339 ( خورشيدي ) در اداره ثبت شركت ها و علائم تجاري تهران به ثبت رسيد .

اداره امور دبيرستان كيخسروي ، آتش بهرام يزد ، 13 باب دبستان هاي روستاها و پرداخت بودجه سالانه مدارس و گهنبارها ، آب انبارها ، جوايز ، عروسي دختران فقير ، پرداخت دستمزد كاركنان همه بنيادهاي زرتشتي و غيره به عهده نمايندگان انجمن اكابر پارسيان بود.
پس از اينكه نرخ روپيه هند در مقابل ريال ايران كاهش يافت و فرستادن پول دچار مشكلاتي شد ، تمام هزينه هاي مربوط به آتش بهرام يزد را ارباب فريدون و ارباب مهربان زرتشتي پذيرفتند . و پرداخت مربوط به ساير موارد به عهده انجمن اكابر بود و ... در اين روزگار ، ديگر وضع تغيير كرد.
انجمن زرتشتيان ايراني ـ بمبئي
زرتشتيان ايران ، به ويژه زرتشتيان ساكن يزد و روستاهاي آن ، براي زندگي آزاد و بهتر ، سواره و پياده از راه بندرعباس عازم بمبئي مي شدند . در بندرعباس ، روانشاد سهراب جي داراب جي پارسي هند كه اداره و مغازه داشت ، به كمك روانشاد رستم جمشيد نصرت بازرگان و پس از او ، شادروان شاهزاده اسفنديار جوانمرد نماينده روانشاد ارباب رستم خدابخش ماونداد ، اين مسافران بينوا ، بي پول و بي كس را حمايت ، كمك و هدايت كرده و رهسپار بمبئي مي كردند .
كساني كه در بمبئي خويش و آشنا نداشتند در پذيرشگاه ويژه ايرانيان كه پارسیان ساخته و آماده كرده بودند ، مسكن مي گزيدند و تا زماني كه كار و منزلي نداشتند از محل و غذای رايگان استفاده می كردند .

همچنين تعدادي از دختران زرتشتي كه توقف شان در يزد مصلحت نبوده توسط انجمن زرتشتیان یزد به بمبیی گسیل می شده اند و تحت سرپرستي و نظارت و رسيدگي قرار مي گرفتند . براي تمركز اين امور و سازماندهي كمك ها ، بزرگان و خيرانديشان پارسي از جمله پستن جي خورشيد جي ايراني و دينشاه جي جي باي ايراني سليسيتر گرد آمدند و انجمن «زرتشتيان ايراني ـ بمبئي را به رياست پستن جي خورشيد جي ايراني در سال 1918 م . در بمبئي بنيان نهادند . 
 
تشكيل اين انجمن مصادف شد با تحريم زرتشتيان يزد از دوا و طبيب و خريد و فروش و غيره كه به علت تبديل لباس شاگردان مدرسه ها صورت گرفته بود .
در آن زمان بين زرتشتيان طبيب وجود نداشت . اين موضوع به آگاهي انجمن تازه تأسيس ايراني ـ بمبئي رسيد . انجمن بي درنگ روانشاد دكتر جمشيد پتل را با مقدار زيادي دارو از بمبئي به يزد فرستاد و مطب « سررتن تاتا » در سال 1298 خ . گشايش يافت .
هنگامي كه نامبرده براي ازدواج رهسپار هند شد ، دكتر گودرز برادر پستن جي به ايران آمد و تا مراجعت دكتر جمشيد در مطب خدمت كرد . پس از سه سال دكتر جمشيد پتل با زن و فرزند به هند برگشت و دكتر سهراب واتچاگندي جای او را گرفت. پس از او دكتر منوچهر رستم جي وسونا ، در دو نوبت و هر يك سه سال خدمت كرد و بر شهرت مطب افزود. هنگامي كه او به هند بازگشت ، انجمن، دكتر زال را مأمور خدمت در يزد كرد و او دو سال در آنجا ماند .
در اين هنگام دكتر خسرو خسروي تحصيلات پزشكي خود را در دانشگاه بمبئي تكميل و از سوي انجمن زرتشتيان ايراني ـ بمبئي به يزد اعزام شد . در بدو ورود او ، در سال 1316 خ. زايشگاه بهمن كه زمين آن را فرزندان شادروان ارباب اردشير مهربان رستم به انجمن ايراني ـ بمبئي اهدا كرده بودند . به همت و سخاوت ارباب گشتاسب خداداد خودي كلا كوچه بيوكي ، به نامگانه فرزند ناكامش بهمن ساخته شده بود ، گشايش يافت . مطب « سررتن تاتا » هم به ساختمان معروف به تلگراف خانه كه در همان سال از پول و خيرات ارباب گشتاسب خدادادي خودي كلا خريداري و به انجمن ايراني ـ بمبئي واگذار شده بود ، منتقل گرديد .
دكتر خسرو خسروي مدت دوازه سال هر دو مووسسه را آبرومندانه اداره كرد و در غياب او ( در مسافرت به هند ) ، دكتر مهدي رشتي مطب و زايشگاه را داير نگه داشت .
دكتر خسروي قصد اقامت در تهران را داشت به همين سبب دكتر خدارحم ریيس بهرامي به مدت سه سال مطب و زايشگاه را اداره كرد . پس از او دكتر فرخ بهمن جمشيدي عهده دار امور گرديد . در اين زمان ـ با تاسف با قطع و حذف بودجه ارسالي از بمبئي ، مووسسات پزشكي دچار ركود شد .
با گشايش زايشگاه شيروخورشيدسرخ، زرتشتيان شهر و روستا به آن مراجعه
مي كردند . سيمين خانم صرفه نيا رياست آن را داشتند و زرتشتيان از وسايل و پذيرايي و داروي رايگان برخوردار بودند . اين زايشگاه براي گسترش فضا و كار خود به وسيله سفارت ايران در دهلي و قنسولگري بمبئي به انجمن زرتشتيان ايراني ـ بمبئي نامه نوشت و زايشگاه بهمن طي قراردادي به مدت ده سال به شير و خورشيد سرخ واگذار شد .
باافتتاح بيمارستان مجهز و آبرومند گودرز توسط برادران ارباب شاهجهان ، ارباب فريدون ، ارباب اردشير و ارباب مهربان گودرز شاهجهان و هم چنين درمانگاهي در كنار آن به طبابت دكتر بهرام اردشير پوروشسب ، ديگر نيازي به مطب سررتن تاتا نبود و قطع بودجه آن انجمن را نگران نساخت .
خدمت ديگر انجمن زرتشتيان ايراني ـ بمبئي ، ايجاد صنعت و پيشه براي زرتشتيان يزد بود. ابتدا دستگاه هاي پارچه بافي و اسباب نجاري و چرخ خياطي توسط منوچهر جي كنتراكتر به يزد فرستاده شد و در منزل اجاره اي سيد محمد شيرازي استقرار يافت در اين زمان ، شادروان پشوتن جي ماركار با معرفي موبد بهرام دينيار هخامنشي و بهمرد يزداني كه يكي از بنيان گزاران انجمن ايران ـ بمبئي بود با ریيس و كارمندان اين انجمن آشنا شد و هدف خود را براي خدمت به هم كيشان در ايران به اطلاع آنها رسانيد .
امر مفيد و بنيادي سرپرستي و تعليم و تربيت فرزندان بي كس و يتيم زرتشتي به ماركار پيشنهاد شد و او پذيرفت كه اين مهم را انجام دهد . پرورشگاه پسرانه پشوتن ماركار در شهر يزد به دستور انجمن زرتشتان ايراني ـ بمبئي توسط دكتر جمشيد پتل در سال 1301 خ . در منزلي كه روانشاد ارباب رستم شاه جهان به رايگان در اختيار آنان قرار داده بود با ٢1 نفر يتيم گشايش يافت . سرپرستي اين مجموعه به عهده سه نفر بود : ارباب رستم ماونداد ، ارباب جمشيد بهرام ارس و شاهپور گشتاسب كي نژاد كه از سوي انجمن تعيين شده بودند و به مديريت رستم بهرام نسيمي شروع به كار كرد .
اين دانش آموزان براي تحصيل به مدرسه خسروي كه به همت ارباب خسرو شاهجهان تأسيس شده بود و ميرزا فريدون كيامنش مدير آن بود ، فرستاده شده بودند . و پس از انتقال به عمارت شيرازي ( كه كارگرخانه ناميده مي شد ) ، براي تحصيل به مدرسه كيخسروي به مديريت ماستر فرامرز فرستاده شدند . مدرسه كيخسروي قديمي ترين مدرسه زرتشتيان است كه در سال 1286 خ . به وسيله روانشاد ارباب كيخسرو و مهربان رستم و به سرپرستي انجمن اكابر پارسيان هند در یزد داير شده بود .
پس از سال 1306 خ . مووسسه ماركار به تدريج پا گرفت و مدرسه هاي پسرانه و دخترانه  ماركار داير گرديد . تمام زمين ها ، مدرسه ها ، برج ساعت و ديگر دارايي هاي ماركار در ايران با نظارت و بودجه ي اهدايي او به انجمن زرتشتيان ايراني ـ بمبئي اداره مي شد . و ميرزا سروش لهراسب سرپرستي اين مدارس و مووسسات را تا مدت ها به عهده داشت .
انجمن زرتشتيان ايراني ـ بمبئي علاوه بر اين خدمات ، نشر كتاب هاي ديني و فرهنگي را نيز به عهده داشت . گات ها و یشت هاي استاد پورداوود ، پيك مزديسنان ، پيام راستي ، نوآموزمزديسنان ، و بسياري از كتاب هاي استاد پورداوود و عبدالحسين سپنتا توسط اين انجمن منتشر شد . هم چنين براي بالا بردن سطح دانش ديني اقدام به اعزام مانك فريدون ملا در سال 1304 خ . براي سخنراني ديني و اقدام براي ورود موبد زادگان به مدرسه عالي آتوربا نان بمبئي براي تحصيل علوم ديني نمود . اين انجمن در اداره ثبت شركتها و علايم تجاري به شماره 463 مورخ 19/7/1339 به ثبت رسيده است و كليه اسناد مالكيت املاك ماركار به نام اين انجمن صادر گرديد . ناگفته نماند كه ثبت اين انجمن و انجمن اكابر پارسيان به سادگي و سرعت ميسر نشد ، بلكه پس از سالها انتظار و نگراني طبق قانون و مقررات جديدي كه در سال 1337 خ . به تصويب رسيده بود ، پس از طي مراحل و تشريفات در ادارات مختلف و تهيه اسناد و مدارك متعدد از ايران و هند انجام شد . اقدامات اسفنديار مهربان آقا سكرتري از انجمن ايراني ـ بمبئي و رتن شا اينجيير سكرتري از انجمن اكابر پارسيان در تهيه و ارسال مدارك از هند و همكاري ارباب رستم گيو ، ارباب فريدون زرتشتي و سروش خداداد زارع وكيل دادگستري در ثبت اين شركتها فراموش شدني نیست.  
 به طور خلاصه انجمن زرتشتيان ايراني ـ بمبئي در كارنامه خود خدمات زير را به يادگار گزارده و هم چون انجمن اكابر پارسيان نام نيكي در تاريخ زرتشتيان بر جاي نهاده است :
تأسيس و نگهداري مطب رتن تاتا ، زايشگاه بهمن ، كارگرخانه جهانگيري ، پرورشگاه يتيمان ماركار ، دبستان و دبيرستان پسرانه و دخترانه ماركار ، ساختمان برج فردوسي ( برج ساعت ميدان ماركار یزد) ، اداره چهارده باب دبستان روستاهاي يزد ، خريد و آبادسازي زمين ها در يزد و تهران پارس تهران و چندين خدمت كوچك و بزرگ ديگر .
ریيس هاي اين انجمن تا جايي كه نام آن ها نوشته شده :
١ ) پستن جي خورشيد جي ايراني
٢ ) دينشاه جي بايي سليسيتر ايراني
٣ ) پستن جي دو سابايي ماركار
٤ ) مهندس برزو سهراب آقا
٥ ) كلنل رستمجي كرگات
٦ ) دكتر آذرباد بهرام ايراني
و ...
پس از چندي طبق يك آيين نامه اجرايي وكالت تملك تمام مايملك و مووسسات ماركار به انجمن زرتشتيان تهران واگذار مي شود . ( اين آيين نامه با امضاي سروش لهراسب و به تاريخ 27 آذرماه 1353 خورشيدي است.

محمدعلي فروغي

محمدعلي فروغي؛

 

اولين و آخرين نخست‌وزير

 

محمد سرابي

 

 

دهم آذر 1314خ. محمدعلي فروغي از طريق مطالعه روزنامه‌ها مطلع شد كه صبح آن روز استعفا داده است. متن ارسال شده از طرف دربار براي نشريات دليل استعفا را «به واسطه علت مزاج» اعلا‌م ‌كرد. فروغي آن روز از رضاشاه تحقير و توهين بسيار شنيده بود و انتظار داشت كه استعفاي خود را در نشريات ببيند. ‌ محمدعلي فرزند محمدحسين‌خان ذكاءالملك ملقب به فروغي، شاعر دربار قاجار در سال 1254 متولد شد. او دوران جواني خود را به تحصيل علوم مختلف از طب تا فلسفه و عرفان گذراند و به زبان‌هاي فرانسه، انگليسي و عربي تسلط يافت و مدتي معاون و رئيس مدرسه عالي علوم سياسي شد.

در مجلس اول مشروطه فروغي رياست دبيرخانه را برعهده داشت و در مجلس دوم كه بعد از استبداد صغير تشكيل شده بود در سن 35 سالگي و زماني كه وكيل مردم تهران بود به رياست رسيد. گرچه به زودي اين سمت را به موتمن‌الملك واگذار كرد. فروغي تا سال 1304 خ. بارها به‌عنوان وزير ماليه، وزير خارجه و عناوين ديگر در كابينه‌هاي مختلف منصوب شد. وي در پاييز 1304خ.  و زماني كه مجلس پنجم سلطنت را از قاجار به پهلوي منتقل مي‌كرد سرپرستي موقت دولت را به دست گرفت. ‌

پس از آغاز پادشاهي رضاخان كه با نطق مفصل فروغي همراه بود او به مدت 6 ماه نخست‌وزير شد. در اين دوران تيمورتاش، وزير قدرتمند دربار، نفوذ خود را گسترش مي‌داد و عملا‌ اداره دولت را به دست گرفته بود. فروغي به دليل دخالت‌هاي تيمورتاش استعفا داد و وزير وزارتخانه جنگ شد كه شاه عملا‌ خود آن را اداره مي‌كرد. با شروع نخست‌وزيري مستوفي، فروغي همراه فرزندانش كه قصد تحصيل در اروپا را داشتند به فرانسه رفت و پس از مدتي اقامت در پاريس به سمت سفير ايران در تركيه انتخاب شد. او مدتي بعد از سفارت، رياست هيات نمايندگي ايران در جامعه ملل و يك دوره رياست سازمان جهاني جامعه ملل را نيز تجربه كرد. وي در سال 1309خ. به ايران بازگشت و در سال 1312خ. باز هم نخست‌وزير شد. در 1313خ. رضاخان به تركيه سفر كرد و روند تغييرات رضاخاني با بازگشت او سرعت بيشتري گرفت. سال 1314خ. از جمله فعال‌ترين سال‌هاي ايجاد تحولا‌ت در ايران بود. در اول فروردين ماه، تاريخ شمسي جايگزين تاريخ قمري شد. 28 خرداد ماه و يك روز بعد از معرفي كابينه جديد فروغي استفاده از كلا‌ه شاپو به جاي كلا‌ه پهلوي سابق براي مردان اجباري شد. موضوع كلا‌ه‌شاپو كه مقام‌هاي دولتي آن را كلا‌ه بين‌المللي و مردم كلا‌ه لگني مي‌ناميدند هنوز به اطلا‌ع همه نرسيده بود كه وزارت داخله مقرراتي براي مجالس ختم تعيين كرد و به‌عنوان مثال زمان آن به دو ساعت محدود شده و مصرف چاي، قهوه، قليان و سيگار در اين مراسم عمومي ممنوع شد. در پايان خردادماه نيز براي كشور ساعت رسمي هماهنگ تعيين گشت. مساله تغيير لباس شديدترين واكنش را به دنبال داشت و در 21 تيرماه اين سال اعتراض مردم مشهد و سركوب مسلحانه آن واقعه <قيام گوهرشاد> را پديد آورد. نهم مردادماه عناوين و القاب خان، بيگ، ميرزا و امير به همراه صفاتي كه به صورت پيشوند براي وزارتخانه‌ها به كار مي‌رفت لغو شد. البته حذف القاب در سال 1304خ.تصويب شده بود ولي از آنجا كه صاحبان عناوين دست از القاب خود برنمي‌داشتند و مردم عامي نيازي به نام خانوادگي احساس نمي‌كردند در 30 امرداد تعيين نام‌خانوادگي اجباري شد. علا‌وه بر اينها اقدامات رضاخان شامل تغييرات در ساختار قدرت به صورت سر به نيست كردن افراد دنبال مي‌شد. مرگ مشكوك تيمورتاش در زندان، مسموميت سردار اسعد بختياري پس از دستگيري، اعدام فرماندهان چهار ايل بزرگ، تبعيد دادگر رئيس‌مجلس به اروپا و زنداني شدن هفت وكيل مجلس ازجمله روش‌هاي برخورد رضاخان با دولتيان بود. بيشتر اين اتفاقات در دولت فروغي رخ داد و در پايان، خود او هم از سمتش بركنار شد. ‌

البته ماجراي بركناري فروغي به <قيام گوهرشاد> مرتبط بود. پس از سركوب خونين مردم، استاندار، فرمانده لشكر و رئيس شهرباني خراسان تقصيرات را از خود دور كرده و محمدولي‌خان اسدي نايب‌التوليه آستان قدس به‌عنوان مجرم اصلي شناخته شد. ‌

هر دو دختر فروغي عروس محمد ولي‌خان بودند و او سعي كرد با شفاعت پيش شاه، محمدولي‌خان را نجات دهد. اين شفاعت اثر معكوس گذاشت و باعث بدبيني رضاخان شد. محمدولي‌خان پس از محاكمه به دار آويخته شد و فروغي خانه‌نشين گشت. 6 سال بعد در شهريور 1320خ. زماني كه ايران در اثر ورود نيروهاي بيگانه كاملا‌ آشوب‌زده بود رضاشاه شخصا فروغي پير و بيمار را به خدمت فرا خواند او نيز پذيرفت و در مدت كوتاه نخست‌وزيري خود به اقدامات مهمي دست زد كه دو نمونه از آنها در سرنوشت آينده ايران موثر افتاد. ‌

مداركي وجود دارد كه نيروهاي اشغالگر چند طرح براي حكومت ايران در دست داشتند. اول تغيير سلطنت به جمهوري، دوم پادشاهي يكي از بازماندگان قاجار و سوم انتقال سلطنت به غلا‌مرضا فرزند كوچكتر شاه مذاكرات فروغي با نمايندگان اين كشورها در كنار عوامل ديگر باعث شد كه آنها به قدرت رسيدن محمدرضا پهلوي را بپذيرند. قرارداد سه جانبه ميان روسيه، انگليس و آمريكا تنظيم شد تا مواضع اين كشورها در مورد استقلا‌ل و بقاي كشور ايران رسميت پيدا كند. البته فروغي با اتهامات بسياري روبه‌رو شد و روز قبل از تاييد قرارداد در مجلس مورد ضرب و شتم قرار گرفت. او پس از 6 ماه نخست‌وزيري و چهار بار ترميم كابينه، زماني كه ديگر تحمل فشارها را نداشت كناره‌گيري كرد و سهيلي به نخست‌وزيري رسيد. وي در سال بعد قصد داشت به همراه پسرش و به‌عنوان سفير ايران به آمريكا برود كه در جريان كارشكني‌ها و پيش از اعزام در 15 آذر 1321خ. بر اثر سكته قلبي درگذشت و در ابن بابويه به خاك سپرده شد. ‌ محمدعلي فروغي ذكاءالملك ثروتي براي خود جمع نكرد ولي چهار پسر او تحصيلا‌ت خود را در داخل و خارج از كشور ادامه دادند و همگي به مقام‌هاي دولتي دست يافتند. ‌ وي علا‌وه براينكه يكي از سياستمداران موثر دوران پهلوي به شمار مي‌آمد مردي اهل ادب و فرهنگ بود. مشهور است كه پربارترين سال‌هاي عمر فروغي همان 6 سال خانه‌نشيني او به حساب مي‌آيد كه در آن مدت با استفاده از مطالعات ادبي فارسي و تسلط به زبان‌هاي خارجي به تاليف وترجمه كتب ادبي تاريخي و فلسفي بسيار پرداخت كه در سال‌هاي بعد مورد استفاده بسيار قرار گرفت. ‌

در پي يورش تروريستي به بمبيي زرتشتیان هند قربانی حملات تروریستی شدند


حملات تروریستی به هند بیش از یکصد کشته در بر داشته است- فرتور از اینترنت استنام چند تن از پارسيان درميان قربانيان يورش تروريستي بمبيي به چشم مي‌خورد.

در اين  حملات كه شب‌هنگام27نوامبر(7 آذرماه) انجام شد، هتل تاج محل، ايستگاه‌هاي قطار شهري يكي از مراكز فروش جواهر در بمبيي، يك سالن تياتر و يكي از بيمارستان‌هاي بمبيي و همچنين  چند مركز مهم ديگر ازسوي ماشين‌هاي جنگي و نيروهاي مسلح مورد حمله قرار گرفته ‌است.
بنابر گزارش تارنمای پارسي‌خبر، در اين رشته يورش‌ها بيش از 150نفر از اهالي بمبيي كشته شد‌ه‌اند كه نام كي‌زاد كامدين، سرآشپز 27ساله‌ي هتل تاج‌محل و هموند زرتشتی جامعه هتلداران هند نيز در ميان آن‌ها به چشم مي‌خورد.
فرخ دين‌شاه نيز يكي از ديگر زخميان اين يورش تروريستي است كه  هم‌اكنون در بيمارستان بمبيي بستري است و به فاكتور‌هاي خوني نيازي جدي دارد.
نوشير سنجانا يكي ديگر از كارمندان هتل تاج‌محل نيز در پي اين يورش ناگهاني از زانو زخمي‌ شده است و قرار است در "بيمارستان پارسي" تحت عمل جراحي قرار بگيرد.
در اين يورش نابهنگام يك بانو نيز زخمي شده است كه به نظر مي‌رسد پارسي باشد.
كارمندان تاج محل درباره‌ي چگونگي اجراي اين اقدام تروريستي را گفتند: «دو  مرد تفنگدار ناگهان وارد رستوران هتل شدند ودر حاليكه مهمانان هتل داشتند عصرانه مي‌خوردند به روي همه آتش گشودند.»
 اين اقدامات تروريستي ناگهاني پارسيان ساكن بمبيي را بسيار وحشت‌زده كرده است.

سرچشمه:تارنگار خبري زرتشتيان (امرداد)سرويس برون مرز- اشكان خسروپور

احترام آتش و آتشكده‌های مهم در ايران شهر    

احترام آتش و آتشكده‌های مهم در ايران شهر

 

زنده یاد استاد علی سامي

 

آتش براي زندگي بشري و دفع سرما و رفع نيازمندي‌ها و تهيه خوراك فوق‌العاده ضروري و مورد نياز و در ادوار باستاني، آتش بدين آساني كه امروزه با كبريت و برق و ساير وسايل مي‌توان آن را به وجود آورد، به دست نمي‌آمد، از اين رو در نگاهداري و فروزنده بودن آن،‌ نهايت دقت و كوشش را ملحوظ مي‌داشتند.

 ايرانيان باستان، معتقد بودند كه حرارت به سه شكل و در سه جا وجود دارد: در روي زمين به صورت آتش، در هوا يعني ميان زمين و آسمان به صورت حرارت و در آسمان به شكل خورشيد.

در اوستا، آتش پنجم سوگند شمرده شده و در يسناي 11 و 17 مذكور است و در تفسير پهلوي آن يسنا مندرج است و در كتاب بن‌دهشن با مختصر تغييري نقل شده است از اين قرار: برزي سوه Berezisavah (آتش معابد ـ آتش بهرام)، وهوفريانه Vohufryana (آتش بدن انسان و حيوان)، اورازيشته Urvazishta (آتشي كه در نباتات پنهان است)،‌ وازيشته Vazishta (آتشي كه در ابر است ـ برق آذرخش)، اسپنيشته Spenishta (آتشي كه در بهشت در حضور اهورامزدا مي‌سوزد)(2) در هر خانواده آتشگاهي(3) بوده است و مانبذ خانه، يعني بزرگ‌تر و كدخداي خانه، موظف بوده است كه شب و روز در روشن نگهداشتن آن همت گمارد تا پيوسته مشتعل و فروزان باشد و خاموش نشود.

خاموشي آتشي را با نيستي و بدبختي و هلاكت خانواده توام مي دانستند، مسافر هنگام بازگشت از مسافرت پيش از ديدن زن و فرزند، به زيارت آتش مي رفت و چنان‌چه بدبختي گريبان‌گير كسي مي‌شد، شكايت پيش آتش مي برد و به همين جهت براي آن قرباني ها مي كردند و سرودها مي خواندند.

احترام آتش تا اين اندازه بوده است كه حكم‌فرمايان و شاهان محلي فارس (فراتاداران) در زمان سلوكي ها و پارت ها، رييس آتشكده هم بوده و خود را حافظ آتش مي دانسته اند و از همين لحاظ است كه روي سكه هاي خود منظره آتش و مشغل يا آتشدان را نقش كرده و در بعضي از آن، نوشته هايي دارد و مي نماياند كه شاهان وقت نگاهبان و حامي آتش نيز بوده اند.

روي سكه بغدات اين عبارت به خط آرامي نوشته شده: «بغدات پرت دارا لهيه بغ كرت» يعني «بغ‌داد آتش‌دار، پسر خدايگان بغ كرت» و نيز روي مسكوكات شاهان ساساني، در يك طرف شكل آتشداني است كه بر فراز آن آتش مقدس فروزان است.

احترام و عقيده به اين عنصر مفيد، و مقدس داشتن آن، نه تنها در اين سرزمين بلكه در ميان تمام قبايل و ملل قديم معمول بوده است، روميان قديم آتش مقدس را در معبد وستا Vesta نگاهداشته و نگاهدارنده آن را وستاليس Vestalis كه دختري پاكدامن و از خانواده‌ي شريف بوده، مي ناميده اند. در يونان الهه آتش را هيستا Hesita خوانده اند و هندوان آتش مقدس را اگني Agni و خداي آن را به همين نام مي گفته اند. در دين اسلام نيز داراي اهميت بوده و يكي از مطهرات مي باشد.

در عهد باستان، آتش به تناسب اجتماعات و شهرها، درجه‌ي مخصوص داشته است. آتش خانه را مانبذيا كدخداي خانه نگاه مي داشته و نگاهبان آتش در هر عشيره يا ديه «آذران» مغ بوده ولي در كوره يا استان «آتش بهرام = ورهران» هيأتي تحت رياست يك موبد نگاهدارنده‌ي آتش بوده اند.

از اين انواع آتشكده هاي محلي كه شايد هزاران عدد در سرتاسر شاهنشاهي بوده، بگذريم، سه آتشكده بزرگ در سه نقطه‌ي كشور وجود داشته كه آتش ساير آتشگاه ها و آتشكده ها را از آن سه آتشكده بزرگ مي آورده اند و معتقد بودند كه آتش علوي در آغاز آفرينش توسط باد، درين سه نقطه به وجود آمده است، اين سه آتشكده عبارتند از: آتشكده آذرگشن‌اسپ(4) Adhur Gushnasp - آذربرزين مهر Adhur Burzenmitre - آذرفرنبغ Adhur Farnbagh اين سكه آتشكده(5) از عهود كهن به جا مانده و هر كدام به طبقه و گروهي منسوب بوده است. آذرگشن‌اسب، آتش لشگريان «اتشتاران» و آذرفرنبغ، مربوط به كشاورزان «واستريوشان» و آذربرزين مهر، منسوب به پيشوايان ديني «آتوربانان» بوده است.

در بن‌دهش فردگرد 17، [اين] سه آتشكده، اين‌طور توصيف شده: آذرفرنبغ كه جمشيد آن را در پرستشگاهي در كوه فرمند خوارزم فرونهاد، در زمان كي گشتاسپ كه دين زرتشتي پديد آمد، از خوارزم به كوه رشن كابلستان در سرزمين كابل برده شد. آذر گشنسب كه تا روزگار پادشاهي كي‌خسرو مستقل بود و او بر بالاي كوه اسنونت (سهند) Asnavant آن را در پرستشگاهي نهاد. سوم آذر برزين مهر كه زمان كي گشتاسپ، همان‌گاه كه زرتشت دين خود را آورد، آن آتش در كوه ريوند «در خراسان نزديك نيشابور» برپا گرديد.

در روايات داراب هرمزديار (جلد اول)، به سه آتشكده‌ي نامبرده اشاره كرده مي نويسد: «آذر فرنبغ در كاريان فارس، آذربرزين مهر، درريوند خراسان و آذرگشنسب، در آذربايجان. آذرگشنسب سپهدار ايران است آتش رزميان در اسوند كوه، آن آتش، كيخسرو را ياري كرد وقتي كه دژ بهمن را گرفت ... اين هر سه بي هيزم سوزند و از آب بيم نمي دارند...»

1- آتشكده آذرگشنسب: آتش شاهي و آتش مقدس جنگيان و رزميان بوده است. محل اين آتشكده در گزن (جزن) كه عرب ها آن را شيز ناميده اند در آذربايجان بوده است. مسعودي كه در اوايل سده چهارم هجري به حدود گرگان و درياي خزر سفر كرده، نوشته كه اشكانيان زمستان را در عراق «تيسفون» و تابستان را در شيز از شهرهاي آذربايجان بسر مي بردند. در اين شهر در زمان اشكانيان آتشكده اي به نام «آذرخشن» يعني «آتش نيك»(6) [بود] و پادشاهان ايران هنگام تاجگذاري پياده به زيارت آن آتشكده مي رفته اند و هداياي گران‌بها و زياد تقديم آن مي نمودند. اين آتشكده چون در زادگاه زرتشت برپا گرديده بود، از اين لحاظ، ميان ساير آتشكده ها مقام و اهميت بيشتري پيدا كرد.

آذرخش همان آذرگشنسب است و شاهان ساساني در تابستان از تيسفون بدان جا مي آمدند. نام ديگر اين شهر شيز است. ياقوت آن را معرب از چيس دانسته، در دينكرد شيچ Sich نوشته شده.

راولين سن (Sir. Henry Rawlinson)(7) كه در سال 1838 آن‌جا را ديده، جاي آتشكده‌ي آذرگشنسب را شهر شيز «گنجك»،(8) دانسته اين تصور، باعث اشتباه ساير محققان بعدي گرديده است. مارك‌وارت Mark Wart ليلان كنوني را جاي آذرگشنسب دانسته است. ليلان دهي از شهرستان مراغه [و در] گوشه‌ي شرقي درياچه‌ي اروميه(9).

دژشيز كه آتشكده در آن قرار داشته، اكنون ويرانه اش هم برجا نيست. درازاي دژ 400 متر و پهناي آن در حدود 310 متر بوده است، به اندازه‌ي صفه تخت جمشيد.

دژ، حصار ضخيمي داشته كه ارتفاع آن را 45 پا و قطرش را 16 پا حدس زده‌اند و دو دروازه داشته است. در ميان دژ، درياچه‌اي است كه آب آن از ته درياچه مي‌جوشد. رنگ آن آبي آسمان‌گون، شيرين و گواراست. درازاي درياچه 120 متر و پهنايش 80 متر است و عمق وسط آن، حدود صد متر و عمق اطرافش حدود شصت متر است.

در هر حال، اكثر از خاورشناسان و باستان‌شناسان همان ويرانه‌هاي تخت سليمان كنوني را در آذربايجان (يكصد ميلي جنوب شرقي درياچه اروميه را در خاك افشار جاي)، آتشكده‌ي آذرگشنسب دانسته‌اند.

شاهان ساساني هنگام رسيدن به تخت شاهي، با پاي پياده به زيارت اين آتشكده مي‌رفته‌اند و هداياي زيادي تقديم مي‌كرده اند و از همين لحاظ اين آتشكده، داراي خزاين و نفايس زيادي بوده است. وجود اشياي گران‌بها و جواهرات و زر و زيور و ثروت زياد اين آتشكده، سبب شد كه آن‌جا را گنجك «گنج» بنامند. تئوفانس Theophanes مورخ رومي (817-750 م) درباره‌ي ثروت اين آتشكده نوشته است كه همانند گنجينه‌ي كرزوس پادشاه ليدي بوده است.

و نوشته اند كه بهرام پنجم (428-420 م)، قبل از جنگ با خاقان، بدين آتشكده رفت و نيايش نمود و پس از شكست خاقان، همه ياقوت و جواهري را كه در اكليل خاقان بود، با شمشيري كه به زر و گوهر ترصيع گرديده بود، به آتشكده اهدا كرد و نيز خسرو اپرويز، نذر كرده بود كه اگر بر بهرام چوبين ظفر بايد، حليه‌هاي زرين و هديه هاي نقد، نياز آذرگشنسب نمايد. پس از موفقيت، به ندز خويش وفا كرد.

مورخين ديگر متذكر شده اند كه شاهان ساساني، از تيسفون با پاي پياده به زيارت اين آتشكده مي رفته اند. ابن‌خرداذبه، آتش اين آتشكده را سرچشمه‌ي همه‌ي آتش هاي مقدس در ايران مي داند و موضوع پاي پياده را هم متذكر شده است.

اين آتشكده‌ي ثروتمند در سال 624 ميلادي، اواخر سلطنت خسرو اپرويز، به دست هرقل (هراكليوس) امپراتور روم غارت گرديد و ثروت بي حساب آن به يغما رفت و محققين و دانشمندان بر آنند كه يك نسخه از اوستا در همين آتشكده مضبوط بوده و نسخه ديگري در دژنبشت تخت جمشيد كه به دست يوناني ها در زمان اسكندر مقدوني به تاراج رفت.

2- آتشكده‌ي آذرفرنبغ: يا آذرفروبا(10) يعني «آتشِ شكوه ايزاد» كه آتش روحانيان و موبدان و پيشوايان دين بوده است.

در تفسير پهلوي بند پنجم آتش بهرام نيايش آمده است «نام اين آذر، فرنبغ است و اين آتشي است كه نگهباني پيشه‌ي پيشوايي (اترباني) با اوست، و از ياوري اين آتش است كه دستوران و مؤبدان، دانايي و بزرگي وفر، دريافت كنند و اين آتشي است كه با دهاك (ضحاك) پيكار كرد.»

 

محل اين آتشكده را باستان شناسان و محققين من جمله ويليام جكسن و پروفسور كريستن سن در كاريان فارس، ميان بندر سيراف(11) و دارابجرد كه خرابه اي نيز از آن مشهود است، نوشته اند. آتشكده نامبرده تا قرن دهم ميلادي (چهارم و پنجم هجري) داير و به واسطه‌ي استحكاماتي كه داشته به دست تازيان نيفتاد و از آن‌جا آتش به جاهاي ديگر مي برده اند. تنها پروفسور هرتسفلد معتقد است كه محل اين آتشكده در درياچه كنارنگ (جلگه نيشابور) واقع بوده است.

آذرفرنبغ را آذرخورا Xvarrah - خره - خورنه Xvarnang نيز ناميده اند. در كتاب هاي حدودالعالم - احسن التقاسيم مقدسي - مسالك المالك اصطخري - صوره الارض ابن حوقل - مروج الذهب مسعودي - البلدان ابن الفقيه – معجم‌البلدان ياقوت حموي – شاهنامه‌ي فردوسي – كارنامه‌ي اردشير پاپكان – آثارالباقيه‌ي ابوريحان بيروني، از اين آتشكده نام برده شده است. در ادبيات فارسي گاهي آذر خرداد ذكر شده است.

فردوسي مي فرمايد:

چو آذر گشسب و چو خرداد و مهر

فروزان چو بهرام و ناهيد و چهر

 

و گاهي آتشكده فارس، مانند فرموده‌ي حافظ:

 

سينه گو، شعله‌ي آتش‌كده‌ي فارس بكش

ديده گو، آب رخ دجله‌ي بغداد ببر

 

مسعودي در مروج الذهب، اين آتشكده را «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آذرجوي»، خوانده يعني نهر آتش و ياقوت در معجم البلدان مي نويسد: كه از اطراف و اكناف، از جاهاي دور به زيارت آن مي شتافتند و آتش آن را براي آتشكده هاي ديگر مي بردند.

3- آتشكده آذربرزين مهر (آتش مهرتابنده): يا آتش نگهبان و حامي برزيگران و كشاورزان، در ريوند شمال شرقي نيشابور (ابرشهر) واقع بوده است. پروفسور ويليام جكسن، جاي اين آتشكده را در قريه‌ي مهر ميان خراسان و راه مياندشت و سبزوار مي داند.

در اشعار اغلب از شعرا، از اين آتشكده نام برده شده است. دقيقي گويد:

 

فرستاد، هرسو بكشور سپاه

پس آزاده گشتاسب، برشد بگاه

 

نهاد از بر آذران، گنبدان

پراكند، گرد جهان موبدان

 

بكشور نگر تا چه آيين نهاد

نخست آذرمهر برزين نهاد

 

منور نه از هيزم و عود بود

كه آن مهر برزين، ابي‌دود بود

 

افزون بر سه آتشكده‌ي بزرك و مهم مشروحه‌ي بالا، آتشكده هاي ديگر نيز وجود داشته كه در درجه دوم اهميت قرار گرفته و هر كدام به نوبه‌ي خود مورد اكرام و احترام و تقديس بوده‌اند. از قبيل:

آتشكده‌ي شهر طوس و شهر نيشابور و ارجان و آتش كركرا در ارمنستان و كويشه Kuvisa ميان فارس و اصفهان و آتشكده‌ي فردجان قم و آتشكده هاي فيروزآباد و ساير نواحي فارس.

قلعه آتشگاه در ترشيز، تا قرن هشتم باقي بود.

كوه آتشگاه، خرابه‌اي ميان اصفهان و نجف آباد.

در پانزده كيلومتري باكو، آثار آتشگاهي است به نام «آتش خدا».

در شش كيلومتري رشت دهي است به نام «آتشگاه».

در قصر شيرين سر راه كرمانشاه به خانقين، آتشكده جره آتشكده‌ي قلعه دختر، فراشبند در فارس نياسر، نزديك كاشان تخت كيكاوس در 12 كيلومتري مغرب تخت رستم در خاك شهريار كوه خواجه در سيستان درهرسين، هنديجان خوزستان و شوش ...

آتشكده شهرها در قرون اوليه‌ي اسلامي، در هر شهرستاني كه زرتشتي ها بودند برپا و در حال اشتعال بوده است.

ابواسحق ابراهيم محمدبن فارسي اصطخري معروف به كرخي در كتاب مسالك الممالك كه حدود 340 هجري تأليف كرده، مي نويسد:

«هيچ ناحيتي و روستايي نيست كه نه در او آتشگاهي هست. آن‌چه بزرگ تر است و معروف تر از آن ياد كنيم. كاريان آتشگاهي است نزديك بركه‌ي «‌‌‌‌‌جور» و آن را «‌‌‌‌‌بارين» خوانند و به زبان پهلوي بر آن نبشته اند كي [كه] سي هزار دينار بر آن هزينه شده است. آتشگاهي بر در «‌‌‌‌‌‌‌سابور» هست «‌‌‌‌‌شبرخشين» خوانند هم در سابور آن‌جا را كي [كه] باب ساسان گويند آتشگاهي هست، گنبد كلوشن خوانند، به كازرون، آتشگاهي هست آن را چفته خوانند و ديگري هست كلازن خوانند و به شيراز آتشكده اي هست «‌‌‌‌‌مسوبان» خوانند و در «‌‌‌‌گيركي».

شاهان ساساني هر كدام به تخت سلطنت مي نشستند، آتشي مي افروختند و آتشكده اي برپا مي داشتند كه مبدأ تاريخ قرار مي گرفته. در كتيبه‌ي پهلوي شاپور كازرون، به اين موضوع اشاره شده است.

گذشته از آتش هاي پادشاهان، آتش هاي خانه ها و خانواده ها هم بوده كه به نام آذران، آذربهرام، ذكر شده. آتش ده‌هاي كوچك، را آذران و جاهاي بزرگ تر را، آذربهرام مي گفتند. آتشگاه‌ها، بيش‌تر در جاهاي بلند و روي تپه ها و دامنه كوه ها ساخته مي شده.

زرتشتيان كنوني نيز در شهرهايي كه جمعيت نسبتاً زياد باشند، آتشكده هايي دارند و مهم‌ترين آتشكده اي كه دارند آتشكده‌ي نوساري در هندوستان است كه قريب هفتصد سال از بناي آن مي گذرد و استاد معظم پورداوود در كتاب «‌‌‌‌ايران شاه» راجع بدان چنين نوشته است: (12)

«در سنت پارسيان است كه آتش بهرام را مسافرين از ايران با خود آوردند. شايد هم درست باشد، چه غالباً در تاريخ طبري و مسعودي مي خوانيم كه ايرانيان از بيم آن كه آتش به دست دشمن آفتد و خاموش شود، در وقت شكست آن را با خود برداشته به جاي دورتر فرو مي گذاشتند. هر چند كه به تدريج آتشكده هاي باشكوه ايران خاموش و به مسجد تبديل يافت ولي تا حدي كه ممكن بود در نگهداري آن كوتاهي نكردند. يزدگرد سوم پس از شكست نهاوند، خود به شخصه، آتش مقدس ري را كه مخصوصاً محترم شمرده مي شد برگرفته به مرو برد. اگر هم [آتشكده] ايران شاه پس از ورود مهاجرين در سنجان در سال 716 برپا شده باشد، باز 1230 سال از عمرش مي گذرد و هماره پريشاني و سرگشتگي خواستارانش را در كشور بيگانه نگران بوده ولي در كشاكش روزگار، رنگ سرخ خويش نباخته، ياران را با زبان گرم به پايداري و دلگرمي پند همي داد. پس از شكست «‌‌‌‌‌سنجان» در جايي كه بيش‌تر اقامت نمود، [در] «‌‌‌‌نوساري» است، كه مدت 235 سال در آن‌جا بود و فقط دو سال از 1733 تا 1736م در سورت بسر برد. در 1741 م از نوساري به «‌‌‌‌‌بلسار» رفت. در اين‌جا بيش از يك سال نماند، آنگاه به اودواده Udvada رفت. اينك دويست و چهار سال است(13) كه درين ده استقرار يافته است.

هزار تن زرتشتي، از دستور و موبد و هيربد و به دين، دور آن را گرفته اند. زرتشتيان ايران و پارسيان هندوستان نيز به زيارت آن مي روند. مخصوصاً، ماه هاي ارديبهشت و آذرماه اوقات زيارت آنجاست. از سراي اين ايران خديو (آتشكده ايرانشاه) در بامداد و نيمروز و شام، سرود اوستا از موبدان سفيدپوش بلند است، ايرانشاه با صدها خدام خود يادآور آتشكده هاي شيز و ري و استخر در روزگار بافر و شكوه ساسانيان است.

پي‌نوشت‌ها:

1ـ واژه آتش در اوستا Atr-Arere-Atar اثر Athr در فرس باستاني Atar در پهلوي آتور Atur و آتش Atash آمده. كلمه‌ي آذر، همان واژه‌ي فرس باستاني آتر است كه «‌‌‌‌‌تا» به ذال بدل شده. نگهبان آتش اترون Athravan يا آذربان مي‌ناميدند. ماه نهم سال را آذر خوانده و جشن آذر را در روز نهم اين ماه مي‌گرفتند به نام «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آذرجشن» و در اين روز مردم به زيارت آتشكده‌ها مي‌رفتند.

 صفحه 91 ساسانيان كريستن سن.

3ـ جاي نگاهداشتن آتش را آتشگاه «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آتش - گاه» و آذرگاه و آتشكده و آذركده و آتشخانه و گنبد آذر گفته‌اند.

4- گشنسب، يعني خيره كننده آمده و آن را گشنسب يعني خداپرست، آذرگشنسب و آذرجشنسن نيز نوشته اند.

خود اين واژه گشنسب، مركب از گشن و اسپه. گشن در فرس قدم و پهلوي و اوستا به معني نر و نرينه و اسپه (اسب) يعني آتش اسب نر. گاهي نون آن را انداخته اند و آذرگشسب نوشته. نام چند تن از مردان تاريخي ايران در زمان ساسانيان از همين واژه است.

5- آتشكده مركب از آتش + كده و كده نيز مركب از كد + هاء نسبت. كد از ريشه كته Kate اوستايي از مصدر كن Kan به معني كندن و از همين ريشه، واژه هاي، خانه [و قنات = كنات] و خندق معرف كندك پهلوي آمده، كده در فرهنگ ها از ادات مكان و به معني خانه آمده.

6- مسعودي اين‌طور معني كرده ولي ياقوت اين كلمه را از آذر + رخش مي داند كه دو (ر) در هم ادغام گرديده است مثل آذرنگ = آذر + رنگ يعني آتشين رنگ (يسنا بخش سوم صفحه 139 استاد پورداوود.)

7- خواننده كتيبه هاي ميخي فرس هخامنشي و ساير خطوط ميخي براي اطلاع كامل از خدمات ارزنده اين دانشمند عالي‌قدر انگليسي، به صفحه 259 كتاب تمدن هخامنشي جلد اول تأليف مؤلف مراجعه شود.

8- گنزك Ganzak همان گنجك است به معني گنجينه و خانه گنج پايگاه شهرياران آذربايجان و از دوره‌ي شاهنشاهي اشكانيان، شهر مذهبي بوده است. جزنق، كزنا، جنزه هم گفته اند (ياقوت در معجم البلدان و ابن خرداذبه در المسالك و الممالك) گزن را محل تولد زرتشت نيز نوشته اند و استرابن در كتاب جغرافياي خود گزن را گزكا، پايتخت آذربايجان دانسته. ياقوت مي گويد: بين مراغه و زنجان نزديك شهر زور و دينور واقع شده و خود در قرن هفتم هجري آن‌جا را ديده و مي‌نويسد: گنبدي بر بالاي آن بود و بر فراز آن گنبد هلالي نقره قرار گرفته. جكسن (S.W.Jakson) معتقد است كه اين آتشكده در محلي كه امروز در آذربايجان به نام تخت سليمان معروف است واقع بوده و به طور كلي يكي از وجوه نام‌گذاري خطه‌ي آذربايجان بدين نام اين است كه آن‌جا، نگاه‌دارنده و خازن آتش بوده. زيرا آذربايجان، از دو واژه‌ي آذر و بايگان (نگاهدارنده و خازن) تركيب يافته است.

9- پاورقي صفحه 140 بخش سوم يسنا استاد پورداوود چاپ تهران 1337

10- فرنبغ در پهلوي فروبغ و فروبا نيز خوانده شده است.

11- سيراف، يكي از بنادر مهم و قديمي ساحل خليج فارس بود كه تا قرن ششم و هفتم هجري داير و از آن پس از بين رفت و نامش متروك گرديد.

12- كتاب ايران شاه، تأليف استاد پورداود، چاپ بمبئي سال 1325 ص 22

13- عدد فوق نسبت به سال 1325 خورشيدي سال تأليف كتاب ايرانشاه حساب شده است.

آتشكده هاي روشن

1-يزد                                           14-خير آباد            
2-شريف آباد                                  15-زين آباد                                              
3-مزرعه كلانتر                               16-چم
4-حسن آباد                                 17-مباركه
5-اله آباد                                      18-تفت
6-نصرت آباد                                  19-جعفر آباد
7-نرسي آباد                                 20-تهران
8-مريم آباد                                   21-اصفهان
9-رحمت آباد                                 22-كرمان
10-قاسم آباد                               23-شيراز
11-خرمشاه                                 24-هندوستان
12-كوچه بيوك                               25- پاكستان
 13-اهرستان                                26-باكو (آذربايجان)                           

جشن آذرگان

  روز آذر از ماه آذر نهمين روز از آذر ماه باستاني / 3 آذر ماه خورشيدي
آذر به چم (معني) آتش است و يكي ديگر از چهار آخشيج (عنصر پاك كننده )نزد زرتشتيان است.     
از آن جا كه آتش بهترين و سريعترين عنصر پاك كننده و گرما مي باشد از زمان هاي قديم مورد احترام بوده است.
زرتشتيان در جشن آذرگان مانند ساير جشن ها با لباس آراسته و تميز به آدريان ها مي روند و با خواندن آتش نياش (بخشي از اوستا ) اهورامزدا را سپاس گفته و پس از نيايش به شادي مي پردازند 


کورش کاما، خلبان زرتشتی

 

فرتور از اینترنت استناهید خرمشاهی: پرواز با بزرگترین هواپیمای دو ‌اشكوبه (:طبقه) دنیا و بزرگترین هواپیمای مسافربری جهان، كاری نیست كه از دست هركسی بربیاید.
باید خلبان پرتجربه و باهوشی باشی كه بتوانی 486نفر را از دوبی تا نیویورك با A380، بدون آن‌كه آب در دلشان تكان بخورد، آن‌هم تنها در نزدیك به 13ساعت!
كاپیتان ارشد، «كورش كاما» یكی از این خلبان‌هاست، یكی از هشت خلبان گزینش شده برای پرواز با A380، از میان 2300خلبان هواپیمایی "امارات" ، كورش كاما درباره A380 می‌گوید: «این یک اسباب‌بازی جدید در آسمان است.، یک هواپیمای جدید بزرگ و خیال‌انگیز.  من هنگامي‌كه  برای نخستين‌ بار این هواپیما را در نمایشگاه صنعت هوایی دوبی دیدم از اندازه و بزرگي آن شگفت‌زده شدم.».
كاپیتان كاما كه یك خلبان زرتشتی درباره‌ی این پرواز كه شاید بزرگترین پرش دوران زندگی‌اش باشد، می‌گوید: « من در مورد اتفاقاتی كه پیش آمد شادمان هستم و به آن افتخار می کنم و از آنجایی که من پارسی هستم با توجه به این‌که این پارسی‌ها (شرکت تاتا) بود که صنعت هواپیمایی را به هندوستان آورد.»این پیروزی اهمیت ویژه ای دارد،»
بسیاری به کاپیتان کاما برای پرواز با این هواپیمای با شکوه رشك می‌ورزند. کاپیتان کاما، 40 ساله، تجربه 11,500 ساعت پرواز با هواپیماهای بزرگی چون 13777, A330, A340,و A380 دارد. او كه پسر باندرا، نخستین خلبان هندی است، 10 سال پیش به هواپیمایی امارات پیوست. هواپیمایی امارات 2,300 خلبان دارد که 35-40 نفرشان هندی هستند. کاپیتان کاما می‌گوید: «19 سال پیش هنگامی كه به استخدام هواپیمایی هندوستان در آمدم خلبان‌های هندی نمی‌توانستند در هواپیمایی‌های خارجی استخدام شوند. حتا ایر ایندیا خلبان‌های تازه کار با مدرک خلبانی تجاری را استخدام نمی کرد.»

تاریخچه برق در آذربایجان و تاسیس شرکت برق منطقه ای آذربایجان و نقش زرتشتيان

تاریخ گواه نام درخشان آذربایجان (آذربایگان=آتورباتکان) است که به عنوان مهد تمدن همواره مورد توجه بوده است. این دیار دیرینه تاریخ که به قولی مهد "اولین هاست" در عرصه صنعت های مدرن از همان ابتدا تاریخچه روشنی برای خود رقم زده و در پذیرش روند مدرن گرائی اروپائی به جهت رفت و آمد بازرگانان و مسیونهای اروپائی از دوران آق قویونلوها و قراقویونلوها و سپس صفویه به تبریز و همچنین در دوره قاجاریه به ویژه پس از جنگهای ایران و روس و افزایش نقش همسایگی روس ها ، زودتر از استانهای دیگر با پدیده های تازه یافته در غرب آشنا شده است. تاسیس نخستین چاپخانه ، نخستین مرکز آموزشی ، انتشار نخستین روزنامه و .... در آذربایجان گواه این مدعاست. در بررسی تاریخ برق ایران نیز اگر با موشکافی و دقت بیشتری به مستندات تاریخچه برق آذربایجان بپردازیم چه بسا به شواهدی دست یابیم که به اندیشه اولین بودن آذربایجان در این خصوص نیز صحه بگذارد و این گمان را نیرو بخشد که چه بسا نخستین نشانه های تولید و رشد صنعت برق در همین دیار خود را باز نماید. یکی از مهم ترین وظایف فرهنگی هر مجموعه ، بررسی و جستجوی روند شکل گیری آن مجموعه در یک نگاه تاریخی است. شرکت برق منطقه ای آذربایجان نیز که همانند دیگر شرکتهای برق منطقه ای پس از شکل گیری وزارت آب و برق و تصویب اساس نامه شرکت های وابسته به آن ، پایه گذاری شده و کلیه مناطق این خط را تحت پوشش قرار داده است می خواهد گام های دقیقی در این راستا بردارد و گذشته ورود برق به این منطقه را موشکافانه بررسی نماید. امید است که این آغاز ، نویدبخش پژوهش های ارزنده تر در این راستا باشد.

تاریخچه برق در تبریز - در سال ۱۲۸۱ خورشیدی (۱۳۲۰ ه.ق) امتیاز تاسیس کارخانه برق به نام مرحوم قاسم خان والی صادر شد و آن مرحوم کارخانه برق را در پل شاهی دایر نمود. در کتاب موانع تاریخ رشد سرمایه داری در ایران آمده است: "که در این زمان (۱۳۳۲ ه.ق=۱۲۸۱ خورشیدی) یک کارخانه برق در رشت دایر شد و یک کارخانه برق دیگر در تبریز با ۱۲۵ قوه اسب به وسیله قاسم خان امیر تومان تاسیس شد." که در سال ۱۲۸۵ خورشیدی هنگام اغتشاش تبریز کارخانه برق منهدم شد و از بین رفت. به روایت دیگری قاسم خان موفق می شود در وهله نخست تعداد کمی چراغ اطراف خیابان مجیدی (مجدالملک) روشن نماید. وی بعد از سالها تلاش چون به تنهائی از عهده این کار بر نمی آمد از این رو (پس از ۱۲سال) با یک نفر مهندس روسی به نام فون شمیت قراردادی منعقد کرد تا با مشارکت هم این کار را دنبال کنند. مهندس مذکور مبلغ دویست هزار منات (واحد پول روسی در دوران تزاری) از بانک استقراضی روس وام گرفت و آغاز به کار کرد. پس از جنگ بین الملل اول که مطالبات بانک استقراضی روس به دولت ایران انتقال یافت ، مهندس روسی متواری شد و کارخانه برق زیر نظر وزارت دارائی قرار گرفت. در سال ۱۳۰۰ خورشیدی وزارت دارائی بابت مطالبات خود کارخانه برق را تصرف نمود و تا آذر ماه ۱۳۰۶ اداره آن را بر عهده گرفت. وزارت دارائی به این نتیجه رسید که اداره کردن کارخانه برق جز زیان و گرفتاری عاید دیگری ندارد. پس با مرحوم قاسم خان والی وارد مذاکره شد و کار به جائی رسید که مرحوم قاسم خان با مشارکت آقای افلاطون شاهرخ ، طلب بانک روسی به مبلغ دو میلیون ریال را تسعیر کردند و در مقابل ، سند اقساطی پانزده ساله به وزارت دارائی دادند و تا پایان سال ۱۳۱۵ خورشیدی کارخانه را اداره کردند ، ولی چون نتوانستند از عهده اداره کردن و مخارج برق شهر برآیند ، در سال ۱۳۱۶ شمسی ، کلیه اموال و دارائی کارخانه و امتیاز برق را به شرکت سهامی روشنائی تبریز واگذار کردند، و این شرکت از همان سال عهده دار اداره برق شهر تبریز شد.  کارخانه برق در هنگام تحویل به شرکت روشنائی تبریز دارای سه دستگاه موتور دیزل فرسوده جمعا" به قدرت ۴۹۰ کیلووات بود.  شایان یادآوری است که سندی از دوران قاسم خان والی بر جای مانده که نخستین و قدیمی ترین سندی در ایران به شمار می آید که در آن روش ارائه خدمات برق رسانی به مردم در چارچوب یک دستورالعمل منتشر شده است. این سند به عنوان یک الگوی مناسب و تاریخی در بردارنده نکات مهمی است که دقت نظر تهیه کنندگان و ابعاد ماجرا در آن روزگار را بازتاب می دهد.

شرکت سهامی روشنائی تبریز - شرکت سهامی روشنائی تبریز در گام نخست با تشکیلات گسترده ای آغاز به کار کرد. در آغاز کار اسامی هیات مدیره به شرح ذیل بوده است: سناتور رستم گیو (رئیس هیات مدیره) ، کریم دادگر (نائب رئیس) ، علی اکبر شیبانی (عضو هیات مدیره) ، خان بابامشار (عضو هیات مدیره) ، کیخسرو کیامنش (عضو هیات مدیره) ، عزیزاله کامکار (مدیرعامل شرکت در تبریز) ، حسن مخبر فرهمند (مدیرعامل شرکت در تهران) ، عباس نخجوان (بازرس شرکت در تبریز) ، ارباب مهربان مهر (بازرس شرکت در تهران)

شرکت سهامی روشنائی تبریز در سال ۱۳۱۷ و ۱۳۱۸ دو دستگاه مولد به قدرت ۵۱۰ اسب بخار و ۹۰۰۰ متر کابل ۳۰۰۰ ولتی خریداری و نصب کرد. در سال ۱۳۲۷ یک دستگاه مولد ۹۰۰ اسب بخار و در سال ۱۳۲۸ یک دستگاه مولد ۱۱۰۰ اسب بخار و ۴۵۸۰ متر کابل ۶۰۰۰ ولتی و هفت دستگاه ترانسفورماتور ۳۱۵ کیلوولت آمپری و سه دستگاه موتور ۱۸۲۰ اسب بخار تهیه و نصب و نصب شد. در این دوران بر پایه نظر خواهی سازمان برنامه ، از وزارت کشور و برق تهران درباره برق تبریز آنها نظر دادند که شهرستان تبریز نیاز به پانزده هزار کیلووات برق دارد. بنابراین شرکت روشنائی با نمایندگان شرکتهای فلتن گیوم و زیمنس آلمان وارد مذاکره شد. پس از مطالعات فنی تصمیم گرفته شد که به جای شبکه ۶ کیلوولتی موجود ، ولتاژ ۱۱۰۰۰ ولت برای شبکه توزیع برق تبریز انتخاب شود و کابل های این شبکه به طور حلقوی باز بهره برداری گردد. بدین منظور شرکت روشنائی ۴۶۰۰۰ متر کابل فشار متوسط و ۲۴ دستگاه ترانسفورماتور ۱۱۰۰۰ ولتی خریداری و نصب کرد ولی از توسعه نیروگاهی خبری نشد. در سال ۱۳۴۰ قدرت نامی مولدهای برق تبریز به ۹۰۲۰ اسب بخار رسید و اوج بار مصرفی از طریق ۳۵ دستگاه ترانسفورماتور توزیع ، به ۵۰۰۰ کیلووات بالغ شد. در این سال ، فروش ماهانه شرکت ۹۸۵۰۰۰ کیلووات ساعت و تعداد مشترکین ۱۴۰۱۰ نفر بود و شرکت ۸۲ نفر خدمه داشت که سه نفر آنها خارجی بودند. در سال ۱۳۴۱ مولد دیگری به قدرت ۱۹۲۰ اسب بخار نصب گردید. در این زمان کارخانه های کبریت ممتاز ، توکلی ، کارخانه های خسروی ، لاله و بهار نیز در تامین قسمتی از برق مصرفی شهر شرکت داشتند.  نیروی برق تبریز تا سال ۱۳۳۱به تنهائی توسط شرکت روشنائی تبریز تامین می گردید. ولی بعدها به علت افزایش مصرف برق چون ، چون شرکت مذبور نتوانست قدرت تولیدی خود را افزایش دهد ، شهرداری طبق قرارداد منعقده به شخصیت های حقوقی دیگر اجازه داد که نیروی برق مورد نیاز مردم را در محله های بدون برق تامین نمایند. از آن پس بود که نیروی مورد نیاز شهر تبریز توسط شش موسسه یاد شده تامین می گردید که دولتی نبودند. در آن دوران شهرداری دارای هیچگونه تاسیسات نیروگاهی و شبکه ای در شهر تبریز نبود.  سرانجام آن که در مرداد ماه سال ۱۳۴۵ ، شرکت برق منطقه ای آذربایجان تاسیس شده و شرکت روشنائی تبریز را تحویل گرفت. در این زمان تعداد کارکنان شرکت به ۹۰ نفر می رسید.

سرچشمه:سايت رسمي شركت سهامي برق منطقه اي آذربايجان

تاثير كلام اوستا

ملا جمشيد خسرو هوشنگي (متوفي 1318 ي در 91 سالگي )مرد ديندار و پرهيزگار و داناي اسرار و علوم مذهبي و مانند موبدان حافظ همه اوستا و عالم تشريفات ديني و برگزاري مراسم يزشني و ونديداد بوده و در تفت محله سرده آتربان آدريان آنجا بود كه از روزگاران باستان تقديس گرديده است و يكي از قديمترين پرستشگاهاي پارسيان يزد مي باشد .خانواده روانشاد جمشيد خسرو بين مسلمانان تفت معروف به خانواده ملا مي باشد.

در حدود سال 1267 يزدگري در يكي از روزهاي چله تابستان وقت نيمروز گوشت تازه بازار بو بر مي دارد .

مسلمانان حاضر در محل در شگفتي مي شوند كه از صبح تا ظهر گوشت باين تازگي بواسطه گرماي سخت روز بو مي گيرد. پس حال ميت زرتشتيان در دخمه باز وسط آفتاب سوزان چيست ؟ يكي از حاضران بنام حاجي سيد صادق عموي سيد محمد كلانتر محله سرده كه موقع نگارش اين سطور در حيات مي باشد مي گويد زرتشتيان يشت مخصوصي دارند كه بمرده خود ميخوانند. پس در دخمه مي گذارند لهذا بو نمي گيرد و گنديده نمي شود . جمعيت حاضر شامل علماي اسلام از پذيرفتن اين گفتار سر باز ميزنند.

حاجي سيد صادق مي گويد از جمشيد ملا جويا شويد بشما خاطر نشان خواهد ساخت . مي فرستند ملا جمشيد را ميطلبند جمشيد به اتفاق پيام آور به آن مجمع مي رود. جماعت حاضر مسلمانان بل ملا جمشيد در مورد بو نگرفتن ميت زرتشتيان مباحثه مي نمايند و قول جمشيد را داير بر تاثير كلام اوستا نمي پذيرند. بالاخره جمشيد مي گويد "ثبوت قول من آسان است . بياييد يك گوسفند را ذبح كنيم يك شقه را شما بر داريد و شقه ديگر را من بشرطي كه زبان آنرا بدست خودم ببرم و تا چند روزي را كه معين نمائيد نگاه مي داريم . نصف را شما بهر جائيكه ميل داريد ببريد و نصف را من به منزل خويش برده نگاه مي دارم. پس از انقضاي موعد به بينيد در چه حال است"

مسلمانان اين پيشنهاد را مي پذيرند و فورا گوسفند كوچكي را ابتياع و ذبح مي كنند ولي قيمت آنرا ملا جمشيد مي پردازد. يك شقه به جمشيد مي دهند و شقه ديگر خودشان بر مي دارند و مي گويند پس از 3 روز در همين محل به معرض نمايش مي گذاريم . جمشيد مي پذيرد و با يك شقه گوسفند به منزل مي رود و آنرا در اطاق پرستشگاه خويش مي گذارد و هر پنج گاه يشت ويژه روز را مي خواند و پسرش خسرو كودك پنج ساله به پيروي پدر هر قدر اوستائي كه در دوران كودكي مي دانست مي خواند . اما مسلمانان شقه سهميه خود را مي برند در زير زمين مي گذارند كه خنك مي باشد . پس از يك روز مي بينند ليز و تر شده است آنرا مي برند در پاياب كه خنك تر است . پس از نصف روز مي بينند دارد بد تر مي گردد دوباره آنرا در آب انبار مي ببرند كه بسيار خنك مي باشد وقت غروب گوشت بكلي بو برداشته و گنديده و فاسد مي گردد. مي آيند بمنزل ملا جمشيد كه شقه گوشت سهميه او را معاينه نمايند . ملا مي گويد شرط 3 روز بوده و امروز روز دوم است فردا بياييد و معاينه كنيد. آنها مي گويند دو روز كفايت است .

ملا جواب مي دهد بسيار خوب سران محل و ريش سفيد و آخوندهائيكه در روز بحث حاضر بودند بياوريد تا به بينند. مي گويند دو سه نفر از ما ها كه آمديم كافي است . ملا جمشيد در برابر زور گوئي آنها بيچاره مي شود .

مي گويند خوب پس شقه سهميه شما كجاست . گفتند نياورده ايم آمده ايم سهميه ترا به بينم در چه حال است . بالاخره جمشيد گوشت را از اطاق پرستشگاه بيرون مي آورد و به دست آن ها مي دهد مي بيند گوشت بكلي خشك و پرده نازكي بروي آن بسته و تازه است. شرمنده شده مي روند . ولي در دل براستي و تاثير كلام اوستا ايمان مي اوردند و پس از آن هر وقت نا خوش و بيمار مي شدند جمشيد ملا را دعوت مي كردند كه اوستا به آنها بخواند و از بخشش يزداني صحت مي يافتند.

پس از در گذشت ملا جمشيد كار آذرباني آدريان وابسته به پسرش خسرو مي باشد كه در زير دست پدر تعليم يافته است. او نيز 72 مرحله از زندگي را به پايان رسانيده است. مسلمانان هنگام نا خوشي او را نيز براي خواندن اوستا بمريضان خود دعوت مي نمايند و همان تاثيراتي كه از اوستا خواني ملا جمشيد مي ديدند از پسرش ملا خسرو نيز مي بينند.يزدان بيهمتا پرهيزگاران نيك سيرت را زندگاني دراز ببخشاياد تا راهنماي بشر براه راستي گردند. ايدون ترج باد.

سر چشمه :پرستشگاه زرتشتیان نوشته موبد رشید شهمردان رويه 208-206

ديداراز آتشكده‌هاي ايران، انگيزه‌اي براي گردشگري    

نوشته: خبرگزاري ميراث فرهنگي   

آتشكده‌ها همانند بادگيرها، يخچال‌ها، آب‌انبارها و برج‌هاي كبوتر از بناهاي زادبومي نجد ايران به شمار مي‌آيند كه در برنامه تورهاي موضوعي مي‌توانند مورد بازديد قرار گيرند.


خبرگزاري ميراث فرهنگي_ گردشگري_ مرتضي دزفولي_ اگر آتشکده، اين ساختمان زادبومي ايراني مورد توجه و ديدار قرار گيرد و ديدار از آن‌ها در گشت‌هاي فرهنگي جاي خود را پيدا كند، اهميت آن معلوم خواهد شد و آنگاه مي توان اميدوار بود که آتشکده ها هم مانند ساختمان هاي ديگر بازسازي شوند و اين بخش از معماري ايراني براي آيندگان به يادگار بماند.
پيدايش آتش
در اسطوره ايراني هوشنگ پيشدادي، کاشف آتش است. روزي هوشنگ از شهر بيرون رفت، ماري ديد و به او سنگي پرت کرد، مار فرار کرد اما از خوردن دو سنگ جرقه اي و آتشي پديد آمد، هوشنگ آن فروغ را هديه ايزدي دانست و جشني گرفت و آن را سده نام گذاشت. در ديگر اسطوره ايراني آتش هفتمين آفرينش مادي هرمز است.
در اسطوره هاي يوناني مي‌خوانيم پس از آن که زئوس خداي خدايان از جنگ بزرگ فارغ شد و بر سرير خدايي نشست پرومتئوس(پرومته) را فراخواند و به او گفت که از گل رس کالبد انسان را به شکل جاودانان بسازد تا او در آن روح بدمد. پس از اجراي فرمان، زئوس، پرومتئوس را بر آن داشت که چيزهاي لازم را به انسان بياموزد مگر آتش که مخصوص جاودانان است. پرومته همه فنون و صنعت ها را به انسان آموخت و نخواست که انسان بازيچه خدايان باشد پس هنگامي که هليوس خداي آفتاب مي رفت تا ارابه خورشيد را به مغرب کشد پرومتئوس کنار دروازه غرب پنهان شد و همين که هليوس خواست از آن جا رد شود ساقه ي رازيانه اي را به زير چرخ زرين ارابه او ماليد تا ساقه آتش گرفت و آن را به انسان داد.
انسان بدوي پس از دست يابي به آتش، آن را در شمار پرستيدني هاي خود به شمار آورد. آتش براي انسان اوليه کاربرد دفاعي داشت و بعد براي طبخ غذا مورد استفاده قرار گرفت.
 
پيدايش آتش به روايت شاهنامه فردوسي
يکي روز شاه جهان سوي کوه /گذر کرد با چند کس هم گروه/ پديد آمد از دور چيزي دراز/ سيه رنگ و تيره تن و تيزتاز دو چشم/ از بر سر چو دو چشمه خون/ ز دود دهانش جهان تيرگون/ نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ/ گرفتش يکي سنگ و شد تيزچنگ/ به زور کياني رهانيد دست/ جهان سوز مار از جهان جوي جست/ برآمد به سنگ گران سنگ خرد/ همان و همين سنگ بشکست گرد/ فروغي پديد آمد از هر دو سنگ/ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ/ نشد مار کشته وليکن ز راز/ ازين طبع سنگ آتش آمد فراز/ جهان دار پيش جهان آفرين/ نيايش همي کرد و خواند آفرين/ که او را فروغي چنين هديه داد/ همين آتش آن گاه قبله نهاد/ بگفتا فروغيست اين ايزدي/ پرستيد بايد اگر بخردي/ شب آمد برافروخت آتش چو کوه/ همان شاه در گرد او با گروه/ يکي جشن کرد آن شب و باده خورد/ سده نام آن جشن فرخنده کرد/ ز هوشنگ ماند اين سده يادگار/ بسي باد چون او دگر شهريار/ کز آباد کردن جهان شاد کرد/ جهاني به نيکي ازو ياد کرد
 
آتش مقدس
در بسياري دين ها، آتش تجلي يک خدا است. نيايش آتش اصل و ريشه هند و ارپايي دارد. در هند خداي آتش آگني نام دارد که شباهت آن با واژه ايگنيس لاتيني به معناي آتش قابل توجه است. ايندرا خداي هندويي با ريشه آريايي ابتدا يک آذرخش – خدا بود.در يونان هسيتا ايزدبانوي آتش خانگي، هفائيستوس ايزد آتش و آتشفشان ها و هليوس ايزد خورشيد بوده است. در روم باستان وستا خداي آتش و در چين جورونگ روح آتش بوده است. در ليتواني خداي آتش اگنيس سزونتا Ugnis Szventa نام داشت. در آشور و بابل آتش دو ايزد بزرگ داشت جيبيل فرزند آنو آسمان و نوسکو پيام آور بعل ايزد آسمان. در مصر آتش تطهيرکننده بود. ايزد نگهبان آتش نزد ايرانيان باستان آذر نام دارد که روز نهم هر ماه خورشيدي و ماه نهم هر سال خورشيدي به نام او است. اولين نشانه نيايش آتش در دوران تاريخي ايران مربوط به نقش برجسته کورانگون فارس متعلق به دوره ايلامي است، در اين نقش برجسته پايه اشتعال آتش حجاري شده است.
 
انواع آتش در اوستا
انواع آتش در اوستا 7 گونه است:
1- اسپنيشته: آتش بهشتي(spenishta)
2- خورنه: آتش فر و شکوه(xvarana)
3- وازيشته: روشنايي ظاهري(vazishta)
4- وهوفراينه: حرارت طبيعي نشان دهنده حيات(vohofrayana)
5- اوروازيشته: حرارت موجود در گياهان (urvazishta)
6- برزي سونگهه: حرارت نهان در سنگ و آب(berezisavangha)
7- آتر يا آذر: آتش عادي(atra)
 
انواع آتش در دين زرتشتي
در آيين زرتشتي آتشي که مانا بوده و از آن نگهداري مي شده سه گونه بوده است:
1- آتش دادگاه: اين آتش همان آتش آتشدان خانه ها بوده است، مراسم تقديس نداشته و در صورتي که فرزندان زندگي جديدي آغاز مي کرده اند از اين اجاق آتشي بر مي داشته و به خانه جديد منتقل مي کرده اند.
2- آتش آدران(آدريان، درمهر): اين آتش از چهار آتش ترکيب مي شده است، آتش اجاق فرماندار محل، آتش اجاق فرمانده نظامي محل، آتش اجاق قاضي محل، آتش اجاق کشاورز محل. ايجاد اين آتش يک ماه طول مي کشيده و با مراسم تقديس همراه بوده است.
3- آتش بهرام(ورهرام): اين آتش ترکيبي است از 15 آتش زميني و يک آتش با منشا آسماني(برق آسمان). آمده است که اين آتش بايد 1128 بار تطهير مي شده و مراسم تقديس آن يک سال به طول مي انجاميده است. 15 آتش زميني عبارت بودند از: آتش آتشدان پادشاه/استاندار/فرماندار، فرمانده ارتش، پيشواي دين، درويش/صاحب دل، زرگر، کوزه گر، آجرساز، رنگرز، ضرابخانه، آهنگر، اسلحه ساز، نانوا، تقطير، چوپان، مرده سوز و برق آسمان. اهميت به سزايي داشته و خاموش شدن آن با خاموش شدن دين همراه شمرده مي شده است. شاهان ساساني پيش از تاجگذاري پياده به مکاني که آتش ورهرام در آن نگهداري مي شد مي رفتند و در آن جا تاجگذاري مي کردند.
 
سه آتشکده معروف

زرتشتيان آتش هاي سه گانه خويش را به اسطوره ها مي رسانند و مي گويند که سه آتش، در پشت گاو اساطيري سريشوک Srishok  در دوره ي تهمورث نگهداري مي شد.
در زير نام آتشکده به پهلوي ، جايگاه، کوه نزديک به آن و طبقه‌اي كه از آن استفاده مي‌كردند، آمده است:
آتش فرنبغ(Faranbag)، کاريان، کوه خورهمند، موبدان
آتش گشنسب(Gushnasp)، شيز، کوه اسنوند، جنگجويان
آتش برزين مهر(Burzenmihr)، ريوند، کوه ريوند(شمال غرب نيشابور)، کشاورزان
 
آتشکده هاي تاريخي ديگردر تاريخ از آتشکده هاي مشهور ديگري نيز ياد شده است که برخي از آن ها عبارتند از:
آتشکده باکو: در روستاي سوراخاني حدود 15 کيلومتري باکو که گفته مي شود از حدود 400 سال پيش از ميلاد روشن بوده است. از سال 1975 ميلادي آتش اين آتشکده دوباره روشن شده است.
آتشکده بردسوره: در بخارا
آتشکده آذرشب: در بلخ، که آورده اند مکان گنج هاي افسانه اي گشتاسب بوده است.
آتشکده آذرنوش: در بلخ که فردوسي در شاهنامه آن را نوش آذر گفته و چنين سروده است: شهنشاه لهراسب در شهر بلخ/ بکشتند و شد روز ما تار و تلخ/ وز آن جا به نوش آذر اندر شدند/ رد و هيربد را همه سر زدند
 
آتشکده
در نوشيجان بين همدان و ملاير دو آتشگاه پيدا شده است که از دوره ي مادي باقي مانده است، ساختمان يکي از آن ها به گونه اي است که نشان مي دهد از آن به صورت مخفيانه استفاده مي شده است و ديگري صورتي علني داشته است. در زمان هخامنشيان آتش در فضاي باز و بر روي سکوي بلند شعله ور مي شد. گيرشمن مي نويسد:
"ما سه معبد متعلق به دوره هخامنشي مي شناسيم، يکي در پاسارگاد که به امر کوروش ساخته شده، ديگري در نقش رستم در جبهه مقبره داريوش که شايد به دستور خود او بنا شده، و سومين در شوش، که ظاهرا متعلق به زمان اردشير دوم است. هر يک از آن ها به شکل برجي مکعب و داراي يک اتاق است، که توسط پلکان به سوي آن مي رفتند، و در اين جا مغ آتش مقدس را نگهباني مي کرد. تشريفات ديني را در هواي آزاد انجام مي دادند."
اما از قرن 4 ميلادي و به ويژه در دوره ساسانيان با توسعه آيين زرتشت مقرر شد که نبايد نور آفتاب بر آتش بتابد و با آب پاک باران خاموش نشود، آتش پس از آن زير سايبان قرار گرفت و آن را چهارتاقي ناميدند. زرتشتيان بدون نزديک شدن به آتش، آن را هنگام نيايش مشاهده مي کردند. به اين نکته بايد توجه داشت که در برخي جاها آتش در تمام روزهاي سال در آتشکده قرار نداشته است بلکه آن را در روستاي نزديک يا محل مناسبي روشن نگاه مي داشته اند و براي اجراي مراسم آن را به آتشکده منتقل مي کرده اند و پس از اجراي مراسم آن را به همان محل برمي گردانده اند. بنا به نوشته هاي پهلوي مراسم يسنا خواني در آتشکده توسط 7 موبد انجام مي گرديد و يزش نام داشت.
آتشکده جز پرستشگاه، دادگاه، درمانگاه و آموزشگاه هم شمرده مي شد و جز موبد يا مغ، طبيب، مدرس، منجم و سالنامه نگار هم در ساختمان هاي اطراف آن ساکن بودند.
ريچارد فراي مي نويسد نويسندگان اسلامي از بسياري آتشکده در سراسر ايران دچار شگفتي شدند. واگذاري يک آتشکده کاري بس پرثواب بوده و گاهي به نام وقف کننده ناميده مي شده است و براي نگهداري زمين و ثروت زياد بر آن وقف مي شده است.
ساختمان آتشکده
آ.پوپ مي نويسد:"نقشه و ساختار آتشکده هاي ساساني چنان ساده و پر هيبت بود که تاثير زيادي بر شرق و غرب داشت. در سرزمين هاي بودايي آتشکده به معبد بودايي شباهت يافت و در غرب کليساهاي قديمي چنان به آتشکده شبيه بود که به تناوب مسيحيان و زرتشتيان از يک بنا استفاده مي کردند. پذيرش معماري ساساني از سوي مسيحيان باعث شد که همين نقشه آتشکده ساساني در يک رشته از کليساهاي ارمنستان تکرار شود و در بالکان پخش شود. "
آتشکده از سه عنصر مشخص تشکيل شده است: يک پي بزرگ چهارگوش با چهار پايه، يک چهارگوش متحدالمرکز کوچک تر بر بالاي اين پي و گنبدي بر روي اين چهار گوش واسطه.گچ بري تزئين اصلي به حساب مي آمده و اندود ضخيمي ديوارهاي ناهموار را مي پوشانده است.
علي اکبر سرافراز ساختمان آتشکده ها را بر سه گروه مي داند:
1- چهارتاقي: اساس اين آتشکده ها عبارتند از فضاي مربع شکلي که در چهارگوشه آن، چهار جرز بلند قرار گرفته است که به وسيله يک قوس اتصالي به هم مربوط مي شوند مانند چهارتاقي هاي کازرون، جره، خيرآباد، نياسر، جزيره خارک، نطنز، تنگ چک چک
2- چليپا: اساس آن تقريبا همان معماري چهارتاقي است که جهت تحکيم بيشتر پايه جرز استفاده شده است مانند عبدل آباد بم، خرم دشت کاشان، بازه هور خراسان
3- داراي رواق: همان چهارتاقي يا چليپا  داراي رواق يا دالاني براي طواف در پيرامون خود مانند آذرگشنسب، آذربرزين مهر، قصر شيرين، فراش بند
 
آتش در زيارتگاه هاي زرتشتي
در برخي زيارتگاه هاي زرتشتي ممکن است آتش روشن باشد اما اين مکان ها آتشکده شمرده نمي شوند و غالب آن ها نيز پس از دوره ساساني ايجاد شده اند.مشهورترين زيارتگاه هاي زرتشتي عبارتند از:
پير نارکي، پير نارستانه، پير سبز(چک چک)، پير هريشت، پيربانو، ستي پير، درب مهر کرمان، شاه ورهرام ايزد کرمان، شاه مهر ايزد کرمان
 
آتشکده و چهارتاقي هاي  ثبت شده در فهرست ميراث فرهنگي:
در زير نام آتشکده، جايگاه، دوره و شماره ثبت آتشكده‌ها و چهارتاقي‌ها آمده است.
آغميون استان آذربايجان شرقي، سراب، روستاي آغميون، ساساني، 794
قاضي کندي استان آذربايجان شرقي، شهرستان هشترود، بخش مرکزي، روستاي قاضي کندي، ساساني، 12442
تخت سليمان استان آذربايجان غربي، تکاب اشکاني،ساساني،  308
قلعه کهنه استان اصفهان، کاشان، خرم دشت، ساساني، 431
نياسر استان اصفهان، کاشان، نياسر، ساساني، 316
کوشک استان اصفهان، نطنز، شرق مسجد جامع نطنز، ساساني، 187
آتشگاه استان اصفهان، 7 کيلومتري غرب اصفهان، جاده نجف آباد- اصفهان، ساساني، 380
چهارتاقي شيرکوه استان اصفهان، شهرستان نائين، دشت شيرکوه، روستاي سيرو ،ساساني، 7222
آتشکده ابيانه استان اصفهان، شهرستان نطنز، روستاي ابيانه، محله ميان ده ،ساساني، 14981
چهارقاپي استان ايلام، بخش مرکزي، جنب روستاي سرخ آباد ،قرون اول اسلامي، 2746
آتشکده سياهگل استان ايلام، شهرستان ايوان، بخش زرنه، منطقه سياهگل ،ساساني، 2793
آتشکده سرابله استان ايلام، شهرستان شيروان و چردوال، بخش مرکزي، روستاي هويشکان ،ساساني، 7985
چهارتاقي مولاب استان ايلام، شهرستان آبدانان، 600 متري شرق و کنار روستاي مولاب ،ساساني، 8447
چهارتاقي کرکلک ورميان استان ايلام، شهرستان شيروان و چرداول، بخش شيروان، بين دو روستاي باباشمس  و ورميان اواخرتاريخي،قرون اوليه اسلامي، 9507
آتشکده کلم استان ايلام، شهرستان دره شهر، بخش بدره، روستاي کلم ،اواخر تاريخي اسلامي، 9531
چهارتاقي قجر استان ايلام، بخش مرکزي، دهستان ميش خاص، روستاي قجر، ساساني، 15602
چهارتاقي تاق گاورين استان ايلام، شهرستان شيروان و چرداول، بخش مرکزي، دهستان شباب، روستاي تاق گاورين ،ساساني، 16895
آتشکده چم نرگسي استان بوشهر، شهرستان دشتستان، منطقه پشتکوه، تنگ ارم ،ساساني، 6508
تپه ميلي استان تهران، شهرري ،ساساني، 407
تخت رستم استان تهران، بخش مرکزي، شهرستان شهريار اشکاني، ساساني، 289
چهارتاقي سيمين دشت استان تهران، شهرستان فيروزکوه، 3کيلومتري شمال غرب سيمين دشت، نزديک روستاي حصاربن ،قرن3و4ه.ق. ،4404
بازه هور استان خراسان رضوي، يک کيلومتري جنوب روستاي رباط سفيد ،ساساني، 39
چهارتاقي سنگبر استان خراسان رضوي، شهرستان مشهد، بخش مرکزي، دهستان کنويست، 50 متري غرب روستاي سنگبر ،تيموري، 11018
آتشکده آذربرزين مهر(چهارتاقي ديو) استان خراسان رضوي، 5 کيلومتري شمال غربي سبزوار، بخش داورزن، 7 کيلومتري روستاي ديوند ،ساساني، 4035
چهارتاقي ميرمظفر استان خراسان رضوي، شهرستان سبزوار، بخش خوشاب، دهستان دره يام، روستاي بابالنگر ،ساساني، 11774
چهارتاقي قوژد استان خراسان رضوي، شهرستان گناباد، بخش مرکزي، دهستان حومه، روستاي قوژد ،قاجاريه، 12923
مسجد سليمان استان خوزستان، مسجد سليمان اشکاني، ساساني، 300
چهارتاقي بدر نشانده استان خوزستان، ميدان نفت ،اشکاني، 372
دره شامي استان خوزستان، ايذه ،ساساني، 49
چهارتاقي سيم بند استان خوزستان، 50 کيلومتري جاده مسجد سليم ،ساساني، 2292
آتشکده تشوير استان زنجان، 15 کيلومتري گيلوان، بخش طارم عليا ،ساساني، 983
آتشکده پيرچم استان زنجان، بخش طارم عليا، شهرستان آب بر ،ساساني، 984
آتشکده الزين استان زنجان، قريه الزين، بخش طارم عليا ،ساساني، 985
کوه خواجه استان سيستان و بلوچستان، درياچه هامون ،اشکاني، 54
کرکوي استان سيستان و بلوچستان، کرکوي ،ساساني، 119
ميل اژدها استان فارس، نورآباد ممسني ،اشکاني، 356
فراش بند استان فارس، مغرب فيروزآباد، فراش بند ،ساساني، 88
جره استان فارس، بين راه کازرون و فراش بند، دهستان جره ،ساساني، 312
کازرون استان فارس، کازرون، روستاي پل آبگينه ،ساساني، 331
تنگ کرم استان فارس، شمال فسا، تنگ کرم ،ساساني، 264
چهارتاقي(اکنون مسجد) استان فارس، ايزدخواست، ساساني، 376
چهارتاقي رکن آباد استان فارس، پس از پليس راه جاده شيراز- اصفهان، 150 متري سرچشمه آب رکن آباد، اسلامي، 10499
چهارتاقي سيمکان استان فارس، شهرستان جهرم، بخش سيمکان، روستاي کرته، ساساني، 6786
چهارتاقي کهنارو استان فارس، شهرستان فيروزآباد، بخش مرکزي، روستاي شهيد دستغيب، 220متري شرق پاسگاه، ساساني، 7189
چهارتاقي زاغ استان فارس، شهرستان جهرم، بخش سيمکان، 500 متري شمال روستاي زاغ، اسلامي، 7203
چهارتاقي ظالمي استان فارس، شهرستان لامرد، بخش علا مرودشت، روستاي ظالمي، ساساني، 9223
آتشکده آذرجو استان فارس، شهرستان داراب، بخش مرکزي، شمال روستاي اوغلان غز، ساساني، 15602
چهارتاقي قطب آباد استان فارس، بين راه قطب آباد به فسا، ساساني، 988
چهارتاقي فيشور استان فارس، لار، روستاي محلچه، ساساني، 2369
چهارتاقي کرسيا 1 استان فارس، شهرستان داراب، 10 کيلومتري غرب داراب، روستاي کرسيا، اسلامي 3390
چهارتاقي کرسيا 2 استان فارس، شهرستان داراب، 10 کيلومتري غرب داراب، روستاي کرسيا،  3391
چهارتاقي اوباد استان فارس،  3392
چهارتاقي رباط(پيررباط) استان فارس،  3397
چهارتاقي نقاره خانه استان فارس، شهرستان فيروزآباد، 4 کيلومتري جاده فراشبند به دهرم، ساساني، 3398
چهارتاقي رهني استان فارس،شهرستان فيروزآباد، بخش فراشبند، ساساني، 3401
چهارتاقي نودران استان فارس، فيروزآباد، بخش مرکزي، يک کيلومتري جنوب روستاي نودران،  3402
چهارتاقي تل جنگي استان فارس، شهرستان فيروزآباد، 2 کيلومتري جاده خاکي فراشبند- آقاشهيد، ساساني، 3403
چهارتاقي دارالسلام استان فارس، شهرستان شيراز، بلوار سيويه، روبروي امامزاده ابراهيم، داخل قبرستان دارالسلام، قاجاريه، 4517
چهارتاقي کنارسياه استان فارس، شهرستان فيروزآباد، بخش مرکزي، بعد از گردنه سلبکي، منطقه کنارسياه، ساساني، 4534
چهارتاقي حوزه علميه استان فارس، شهرستان لارستان، بخش مرکزي، شهر قديم لار، محله آردفروشان، کوچه روبروي مسجد حاج کاظم لاري، اسلامي، 12717
چهارتاق استان فارس، شهرستان مرودشت، بخش مرکزي، 30 کيلومتري شرق مرودشت، يک کيلومتري جنوب روستاي چهارتاق، ساساني، 13742
بقاياي چهارتاقي تل جيران استان فارس، شهرستان فيروزآباد، بخش فراشبند، جنوب روستاي کنارمالک، ساساني، 13746
بقاياي چهارتاقي علي وطني استان فارس، شهرستان داراب، بخش رستاق، جاده رستاق به طرف پشتکوه، ساساني، 14231
بقاياي چهارتاقي منصورآباد استان فارس، شهرستان فراشبند، بخش مرکزي، دهستان نوجين، دو کيلومتر پس از روستاي منصور آباد به طرف کازرون، ساساني، 14235
بقاياي چهارتاقي  صحراپوش استان فارس، شهر داراب، قبرستان کهنه داراب، داخل فضاي قبرستان، صفويه، 14242
بقاياي چهارتاقي بادنجان استان فارس، شهرستان جهرم، بخش سيمکان، دهستان پشت پر، روستاي بادنجان، صفويه، 14266
بقاياي چهارتاقي قراول استان فارس، شهرستان جهرم، بخش سيمکان، دهستان پل بالا، جنوب روستاي يرج، ساساني، 15569
آتشکده نويس استان قم، بخش خلجستان، روستاي نويس، ساساني، 344
چهارتاقي کرمجگان استان قم، بخش کهک، شمال غرب روستاي کرمجگان، شرق گورستان قديمي، ساساني، 8637
چهارتاقي خيرآباد استان کهگيلويه و بويراحمد، جاده جديد گچساران به دهدشت، خيرآباد عليا، ساساني، 371
بردچله استان کهگيلويه و بويراحمد، شهرستان کهگيلويه، بخش چاروسا، روستاي بردچله ،ساساني، 8325
آتشکده کرمان استان کرمان، شهرستان کرمان، خيابان زريسف، خيابان برزو آميغي ،پهلوي اول، 4190
آتشکده دولت خانه استان کرمان، شهرستان کرمان، خيابان صمصام، کوچه مهديه ،صفويه، 6754
چهارتاقي نگار استان کرمان، شهرستان بردسير، بخش مرکزي، 19 کيلومتري شمال دهستان نگار ،ساساني، 15847
چهارتاقي چهارقاپو استان کرمانشاه ،ساساني، 150
آتشکده شيان استان کرمانشاه، شهرستان اسلام آباد غرب، بخش مرکزي، دهستان شيان، 10ک م شرق اسلام آباد غرب، روستاي شيان ،ساساني، 14400
آتشکده ميل ميگه استان کرمانشاه، شهرستان اسلام آباد غرب، بخش مرکزي، دهستان حومه جنوبي، روستاي سياه سياه ميلگه باباخان ،ساساني، 17064
چهارتاقي اوتاق استان لرستان،شهرستان پل دختر، دهستان جايدر، ا کيلومتري جنوب شرق روستاي چال کال چوب تراش ،ساساني، 18475
آتشکده آمل استان مازندران، در خرابه هاي شهر قديم آمل(چاکسر) ،قرن 9 ه ق، 1060
آتشکده کوسان استان مازندران، شهرستان بهشهر، شمال غرب روستاي آسيابسر ،اوايل اسلامي، 5410
چهارتاقي برزو استان مرکزي، اراک، سلطان آباد ،ساساني، 344
آتشکوه استان مرکزي، دليجان، 8 کيلومتري جنوب شرقي نيمور ،ساساني، 311
چهارتاقي مکتب خانه استان هرمزگان، شهرستان قشم، جزيره هرمز ،صفويه، 10931
آتشکده زرتشتيان(يزدان) استان يزد، خيابان آيت اله کاشاني، کوچه آتشکده ،پهلوي اول، 2431
درب مهر کهن استان يزد، شهر يزد، خيابان سلمان، کوچه شهيد مومني نسب ،صفوي، 14837
درب مهرنوش استان يزد، شهر يزد، بلوار شهيد عاصي، کوي گرمابه ستاره، جنب دبستان خسروي، پلاک 27 ،تيموري، 14882
آتشکده درمهر کوچه بيوک استان يزد، شهر يزد، محله کوچه بيوک ،قاجاريه، 9132
آتشکده سرده استان يزد، شهر تفت، محله سرده اواخر ،قاجاريه، 15066
چهاردري(چهارتاقي) استان يزد، شهرستان صدوق، شهر ندوشن، مجاور بقعه شيخ علي خاموش ،صفوي، 9121
درمهر اله آباد استان يزد، شهر زارچ، دهستان اله آباد ،قاجاريه، 9141
درمهر خرمشاه استان يزد، شهر يزد، محله خرمشاه، بلوار طالقاني ،قاجاريه، 9268
آتشکده و مدرسه مبارکه استان يزد، شهرستان تفت، جاده يزد- تفت، روستاي مبارکه ،قاجاريه، 11654
بناي پرستشگاه زرتشتيان استان يزد، بلوار بسيج، کوچه جنب آب انبار رستم گيو ،پهلوي، 2926
چهارتاقي عقدا(ساياط) استان يزد، قريه عقدا کنار جاده نائين اواخر ،صفويه، 1381
چهارتاقي گورستان استان يزد، شهرستان اردکان، روستاي ترک آباد، حاشيه خيابان امام، ضلع شمالي قبرستان ،پهلوي، 11511
منابع
1- قصران، حسين کريمان، انتشارات انجمن آثار ملي، 1356
2- فرهنگ اساطير يونان، ف.ژيران، برگرداننده ابوالقاسم اسماعيل پور، فکر روز، 1375
3- نيايش آتش در دين زرتشتي، رستم وحيدي، فروهر، 1381
4- مجله گردش، مقاله آتشگاه گرمابخش مراسم نيايش، علي اکبر سرافراز
5- بناهاي تاريخي و اماکن باستاني ايران، نصرت اله مشکوتي،سازمان ملي حفاظت آثار باستاني ايران،1349
6- معماري ايران، آ.پوپ، برگرداننده غلام حسين صدري افشار، فرهنگان، 1370
7- ميراث باستاني ايران، ريچارد فراي، برگرداننده مسعود رجب نيا، علمي و فرهنگي، 1368
8- ايران از آغاز تا اسلام، ر.گيرشمن، برگرداننده محمد معين، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349

عقدا (روستاي عقدا)

نام آن ده گبران بوده و روستاي قديمي روزگار باستان است .
خرابه آتشكده چندي در اطراف آن موجود است و چون بين زرتشتيان و جديد الاسلامها هميشه دعوا و جدال بوده خواجه نصيرالدين طوسي وزير سلجوقيان بزور نيزه بگفته پيران قديم بقيه زرتشتيان را مسلمان مي سازد و در يك روز بين دختران زرتشتي و پسران مسلمان و بالعكس عقد ازدواج همگاني بعمل ميايد لذا از آن روز عقدا ناميده ميشود و نام ده گبران متروك مي گردد.
سر چشمه:پرستشگاه زرتشتيان-موبد رشيد شهمردان-هشتمين نشريه سازمان جوانان زرتشتي بمبئي-بمبئي 1336 يزدگردي